نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 272
آن گاه
مىگويد: عمر - به ضم عين- و نيز عمر به فتح عين- به يك
معنى است، با اين تفاوت كه در موقع سوگند دومى را بكار مىبرند و مىگويند
لعمرك ، مانند (لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ)[1].
خطاب
در لعمرك خطاب به رسول 6 اسلام است، يعنى به بقاى تو سوگند. و اينكه
بعضى[2] گفتهاند
خطاب مذكور خطاب ملائكه به لوط است و ملائكه به عمر لوط سوگند خوردهاند اشتباه
است، و از سياق آيه دليلى بر گفته خود ندارند.
كلمه
يعمهون از ماده عمه و به معناى تردد و سرگردانى است، و
كلمه سجيل به معناى سنگ عذاب است، كه معناى مفصل آن در تفسير سوره هود
گذشت.
معناى آيه
اين است كه: اى محمد! به زندگى و بقاى تو سوگند كه قوم نامبرده در مستى خود- كه
همان غفلت از خدا و فرورفتگى در شهوات و فحشاء و منكر است- متردد بودند لا جرم
صداى مهيب ايشان را گرفت در حالى كه داشتند وارد بر اشراق، و دميدن صبح مىشدند، كه
ناگاه بالاى شهرشان را پايين، و پايين را بالا كرديم، و شهر را يكباره زير و رو
نموديم، و علاوه بر آن سنگى از سجيل بر آنان بارانديم.
كلمه
آيه به معناى علامت و نشانه است، و منظور از آيات كه در اول آيه
است نشانههايى است كه بر وقوع حادثهاى دلالت كند، مانند بقايا و آثار آن حادثه.
و مراد از كلمه آيه كه در دو آيه بعد آمده، علامتى است براى مؤمنين كه
بر حقانيت دعوت الهى و انذار آن دلالت كند. و كلمه توسم به معناى تفرس
و منتقل شدن از ظاهر چيزى به حقيقت و باطن آنست.
و معناى آيه
اين است: در جريان اين عذابى كه بر قوم لوط آمد، و بلاد آنها را نابود كرد،
علامتها و بقاياى آثارى است كه هر متفرس و زيركى از ديدن آن به حقيقت جريان منتقل
مىشود، چون اين علامات سر راه هر عابرى است و هنوز بطور كلى نابود نشده است، و
اين خود براى مؤمنين نشانهايست كه بر حقيقت انذار و دعوت دلالت مىكند، و معلوم
مىسازد كه آنچه پيغمبران از آن انذار مىكردند حقيقت دارد و شوخى نيست.
با اين بيان
روشن مىگردد كه چرا يك جا جمع آورد و فرمود آيات و جاى ديگر مفرد