نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 172
بود؟ از آن به بعد
همواره عمر پشت اين پيشنهاد خود را گرفت تا آنكه قرآن جمع آورى و در صحفى نوشته
شد، چون تا آن روز در تكههايى از تخته و چوب نوشته مىشد، و در نتيجه متفرق بود.
ابى بكر بيست
و پنج نفر از قريش و پنجاه نفر از انصار را در جلسهاى دعوت كرد و گفت بايد قرآن
را بنويسيد و آن را به نظر سعيد بن العاص كه مردى فصيح است برسانيد[1].
البته بعضى
روايت كردهاند كه على بن ابى طالب آن را پس از رحلت رسول خدا 6 جمع نمود و بر
شترى بار كرد و به محضر صحابه آورد و فرمود: اين قرآن است كه من جمع آورى كردهام.
على (ع) قرآن را به هفت جزء تقسيم كرده بود[2].
و روايت مذكور اسم آن اجزاء را هم برده.
و در تاريخ
ابى الفداء آمده كه: در جنگ با مسيلمه كذاب گروهى از قاريان قرآن، از مهاجر و
انصار كشته شدند، و چون ابى بكر ديد عده حافظين قرآن كه در آن واقعه در گذشتهاند
بسيار است، در مقام جمع آورى قرآن بر آمد و آن را از سينههاى حافظين و از
جريدهها و تخته پارهها، و پوست حيوانات جمع آورى نمود و آن را در نزد حفصه دختر
عمر، همسر رسول خدا 6 گذاشت.
ريشه و مصدر
اصلى اين دو تاريخ، رواياتى است كه اينك از نظر خواننده مىگذرد.
بخارى در
صحيح خود از زيد بن ثابت نقل مىكند كه گفت: در روزهايى كه جنگ يمامه اتفاق افتاد
ابى بكر به طلب من فرستاد وقتى به نزد او رفتم ديدم عمر بن خطاب هم آنجاست. ابى
بكر گفت: عمر نزد من آمده مىگويد كه واقعه يمامه حافظين قرآن را درو كرد و من
مىترسم كه جنگهاى آينده نيز ما بقى آنان را از بين ببرد، و در نتيجه بسيارى از
قرآن كريم با سينه حافظين آن در دل خاك دفن شود، و نيز مىگويد من بنظرم مىرسد
دستور دهى قرآن جمع آورى شود. من به او گفتم: چگونه دست به كارى بزنم كه رسول خدا
6 نكرده است؟ عمر گفت: اين كار به خدا كار خوبى است. و از آن به بعد مرتب به من
مراجعه مىكرد و تذكر مىداد تا آنكه خداوند سينهام را براى اين كار گشاده كرد و
مرا جرأت آن داد، و نظريهام