نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 460
گردنده به روى خود
انداخت، بطورى كه روى آب را پوشانيد.
(وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ
زَبَدٌ مِثْلُهُ)- كلمه من در مما نشويه است، و
مقصود از(مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ) انواع فلزات و مواد
ارضى قابل ذوب و ريختهگرى است، كه از آنها زينت آلات و اثاث زندگى مىسازند. و
معنايش اين است كه تنها كف از سيل ناشى نمىشود، بلكه از آنچه هم كه آتش بر آن
مىدمند تا از آن (طلا و نقره) زينت و يا از آن (آهن و مس و غيره) اثاث زندگى درست
كنند، كفى پديد مىآيد مانند كف سيل، و همچون آن بر روى ماده مذاب مىچرخد و بالا
مىآيد.
(كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ)- يعنى خدا اين چنين
حق و باطل را اثبات و مشخص مىكند، همانطور كه كف را از سيل و از طلا و نقره و مس
جدا مىسازد.
بنا بر اين
مقصود از زدن حق و باطل به همديگر يك نوع تثبيت است- و خدا داناتر است- و از قبيل
اين است كه مىگوييم من خيمه زدم ، يعنى خيمه را برافراشتم. و يا اينكه
قرآن مىفرمايد: (ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ)- يعنى
خداوند ذلت و مسكنت را بر ايشان واقع ساخته و ثابت كرد و نيز
مىفرمايد: (فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ)- يعنى بين ايشان
ديوارى بنا و ايجاد شد و نيز مىفرمايد:( فَاضْرِبْ
لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ)- بر ايشان راهى در دريا باز و اثبات
كن ضرب المثل را هم كه ضرب المثل مىگويند از همين باب است،
زيرا در ضرب المثل نيز ممثل بوسيله مثل تثبيت و نصب العين مىشود، و وضعش روشن
مىگردد، و در تمام اين موارد در حقيقت ملزوم اطلاق شده و از آن لازم اراده شده
است، زيرا ضرب (زدن) كه عبارت از گذاشتن چيزى روى چيزى ديگرى است بفشار و قوت،
عادتا خالى از تثبيت آن در آن ديگرى نيست، مثلا وقتى چكش را بروى ميخ مىكوبيم،
ميخ را در محل تثبيت و پابرجا مىكنيم، و وقتى حيوانى را مىزنيم درد و ناراحتى را
در جسم او وارد مىسازيم و در همه اين موارد ملزوم كه همان ضرب است اطلاق شده، و
لازم كه تثبيت است، اراده شده.
از اينجا
معلوم مىشود اينكه مفسرين گفتهاند در جمله(كَذلِكَ
يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ) حذف و تقدير بكار
رفته، و تقدير آن كذلك يضرب اللَّه مثل الحق و الباطل ، و يا مثل
الحق و مثل الباطل است- بر حسب اختلافى كه دارند- صحيح نيست، و بىجهت خود
را به زحمت بىثمر انداختهاند، و دليلى هم كه بر آن دلالت كند در دست ندارند.
علاوه بر
اين، اگر آن معنايى كه مفسرين گفتهاند منظور بود، جا داشت جمله مزبور در آخر كلام
واقع شود. هم چنان كه در آخر كلام خداى تعالى جمله(كَذلِكَ
يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ) واقع شده و با بودن اين جمله ديگر چه حاجت به
تقدير گرفتن است؟
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 460