مقصودشان از
اين پاسخ اين است كه كيفر سارق و يا كيفر دزدى، خود سارق است، به اين معنا كه اگر
كسى مالى را بدزدد خود دزد برده صاحب مال مىشود، و از جمله ما ستمگران را
اينچنين كيفر مىدهيم برمىآيد كه حكم اين مساله در سنت يعقوب (ع) چنين
بوده.
و اگر از
صيغه جمع به مفرد عدول نموده و فرمود: كيفرش خود اوست براى اين بوده
كه بفهماند در سرقت تنها خود سارق را بايد كيفر داد، نه او و رفقايش را، پس در
ميان يازده نفر اگر فردى سارق تشخيص داده شد تنها همو را بايد كيفر داد، بدون
اينكه ديگران مورد مؤاخذه قرار گيرند، و يا بار و بنهشان توقيف شود، آن گاه در
چنين صورتى صاحب مال حق دارد كه سارق را ملك خود قرار داده و هر عملى بخواهد با او
انجام دهد.
حرف
فاء كه بر سر جمله آمده مىفهماند كه جمله فرع بر مطالب قبل است، و معنايش
اين است كه: پس آن گاه شروع كرد به تفتيش و بازجويى تا در صورت يافتن پيمانه بر
اساس همان حكم، عمل كند، لذا اول بار و بنه و ظرفهاى ساير برادران را جستجو نمود،
زيرا اگر در همان بار اول مستقيما بار و خرجينهاى بنيامين را جستجو مىكرد.
برادران مىفهميدند كه نقشهاى در كار بوده، در نتيجه براى اينكه رد گم كند اول
بخرجينهاى ساير برادران پرداخت، و در آخر پيمانه را از خرجين بنيامين بيرون آورد،
و كيفر بر او مستقر گرديد.
كلمه
كذلك اشاره است به نقشهاى كه يوسف براى گرفتن و نگهداشتن برادر خود بكار
برد، و اگر آن را كيد ناميد براى اين بود كه برادران از آن نقشه سر در نياورند و
اگر مىفهميدند بهيچ وجه به دادن برادر خود بنيامين رضايت نمىدادند، و اين خود
كيد است، چيزى كه هست اين كيد به الهام خداى سبحان و يا وحى او بوده كه از چه راه
برادر خود را باز داشت نمايد و نگهدارد و بهمين جهت خداى تعالى اين نقشه را، هم
كيد ناميده و هم به خود
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 307