نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 306
باشد، چون رئيس و
سرپرست مردم خود او بوده، و او بوده كه اعطاء و منع و ضمانت و كفالت و حكم، شان او
بوده.
بنا بر اين
برگشت معناى كلام به اين مىشود كه: مثلا بگوييم يوسف و كارمندانش از ايشان جواب
دادند، كارمندان گفتهاند: ما پيمانه پادشاه را گم كردهايم ، و يوسف
گفت: هر كه آن را بياورد يك بار شتر (طعام) به او مىدهيم و من خود ضامن اين
قرارداد مىشوم.
از ظاهر كلام
بعضى[1] از مفسرين
برمىآيد كه در تفسير(وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا
بِهِ زَعِيمٌ) خواسته است بگويد: اين جمله تتمه كلام مؤذن است كه گفت:(أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ). و بنا به گفته اين
مفسر جمله( قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ) ...(صُواعَ
الْمَلِكِ ) معترضه خواهد بود.
(قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما
كُنَّا سارِقِينَ).
مراد
از ارض همان سرزمين مصر است كه داخل آن شدهاند، و بقيه الفاظ آيه نيز
واضح و معناى آنها روشن است.
و اينكه
گفتند:(لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي
الْأَرْضِ) دلالت دارد بر اينكه قبلا يعنى در همان اولين بارى كه به مصر آمدند
دستگاه عزيز در باره ايشان تفتيش و تحقيق كرده بود و يوسف دستور داده بوده است كه
تمامى كاروانيانى را كه وارد مىشوند مورد بازجويى و تحقيق قرار بدهند، تا مبادا
جاسوسهاى اجنبى و يا اشخاصى باشند كه درآمدنشان به مصر غرضهاى فاسدى داشته باشند.
و بهمين جهت
از اينكه به چه مقصود آمدهاند، و اهل كجا هستند و از چه دودمانى مىباشند، پرسش
مىشدند، و در اين معنا رواياتى هم هست كه يوسف اظهار داشت كه نسبت به ايشان سوء
ظن دارد، و بهمين جهت از كار، محل سكونت و دودمانشان پرسش نمود، و ايشان هم جواب
دادند كه پدرى پير و برادرى از مادر جدا دارند، و او هم گفت بار ديگر بايد برادر
از مادر جدايتان را همراه بياوريد، و بزودى روايت را در بحث روايتى آينده ان شاء
اللَّه ايراد خواهيم نمود.
و اينكه
گفتند:(وَ ما كُنَّا سارِقِينَ) مقصودشان اين بود كه
چنين صفتى نكوهيده در ما نيست، و از ما و خاندان ما چنين اعمالى سابقه ندارد.
(قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ).
يعنى مامورين
يوسف (ع)، و يا خود او و مامورينش پرسيدند: در صورتى كه واقع امر