نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 305
(قالُوا وَ
أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ).
كلمه
فقد - بطورى كه گفتهاند- به معناى غايب شدن چيزى از حس آدمى است، بطورى كه
معلوم نشود در كجا است، ضمير در قالوا به برادران برمىگردد، كه
همان عير و كاروانيان باشند، و جمله(ما ذا
تَفْقِدُونَ) گفتار ايشان است، و ضمير در عليهم بطورى كه از سياق
برمىآيد به يوسف و كارمندانش برمىگردد، و معناى آن اين است كه برادران يوسف بسوى
او و كارمندانش روى آورده گفتند: چه چيز گم كردهايد؟ و از سياق كلام استفاده
مىشود كه جارچىاى كه جار زد: اى كاروانيان شما دزديد از پشت سر
ايشان كه به راه افتاده بودند جار زد، و ايشان بعد از شنيدن آن بطرف صاحب صدا
برگشتهاند.
كلمه
صواع به ضمه صاد- به معناى سقايه و ظرف آبخورى است، بعضى[1]
هم گفتهاند: صواع همان صاع است، كه به معناى پيمانهايست كه با آن اجناس را كيل
مىكردند، و صواع پادشاه مصر در آن روز ظرفى بوده كه هم در آن آب مىخوردند، و هم
به آن اجناس را پيمانه مىكردند، و بهمين جهت است كه در قرآن كريم يك جا از آن
تعبير به سقايت مىكند، و در جاى ديگر بنام صواع
مىخواند، و اين كلمه از كلماتى است كه هم معامله مذكر با آن مىكنند و هم مؤنث، و
لذا يك جا ضمير مذكر به آن برگردانيده و فرموده:(وَ لِمَنْ
جاءَ بِهِ)، و در جاى ديگر ضمير مؤنث برگردانيده و فرموده:(ثُمَّ
اسْتَخْرَجَها).
كلمه
حمل به معناى هر بارى است كه حامل، آن را حمل كند، و راغب گفته:
اثقالى كه در
ظاهر حمل مىشود مانند بارهايى كه بدوش گرفته مىشود بنام حمل - به
كسره حاء- خوانده مىشود، و بارهايى كه در باطن حمل مىشود مانند جنين در باطن
مادر و آب در شكم ابر، و ميوه كه در درون درخت است، حمل - به فتح حاء-
ناميده مىشود[2].
و در مجمع
البيان گفته: زعيم و كفيل و ضمين، هر سه به يك معنا است، ولى گاهى زعيم را در رئيس
قوم كه متكفل امور قوم است استعمال مىكنند.[3]
در اين آيه احتمالى است كه خيلى هم بعيد نيست، و آن اينكه گوينده(نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ) كارمندان يوسف، و گوينده(وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ) خود يوسف