نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 26
ضرورى بودن معلولات نسبت
به علل خود، و به عبارت ديگر ضرورى بودن هر مقضى نسبت به قضايى الهى كه بدان تعلق
گرفته، منافاتى با اختيارى بودن فعل ندارد، هر چه باشد باز نسبتش به انسان نسبت
امكان است.
پس معلوم
مىشود فخر رازى كه انسان را مجبور در عمل دانسته، نسبت عمل را به انسان نسبت وجوب
گرفته، نه امكان. و چنين پنداشته كه واجب الثبوت شدن عمل به خاطر قضاى الهى، باعث
مىشود كه نسبت آن به انسان هم از امكان به وجوب مبدل شود.
و به بيانى
ديگر و روشنتر: اينكه اگر علم خداى تعالى تعلق گيرد به اينكه مثلا فلان چوب به
زودى با آتش مىسوزد، باعث مىشود كه اين سوختن محقق شود، اما سوختن به اين قيد كه
با آتش باشد، نه مطلق سوختن، زيرا چنين سوختنى متعلق علم حق قرار گرفته، نه هر
سوختنى، چه به آتش باشد و چه به غير آتش. و همچنين اگر علمش به اين تعلق گيرد كه
فلان آدم به زودى فلان عمل را به اختيار و اراده خود انجام مىدهد، و يا به خاطر
عملى اختيارى، شقى مىشود، چنين علمى باعث نمىشود مگر صدور فلان عمل را از فلان
انسان با اختيار و ارادهاش، نه صدور آن على اى حال چه اختيارى در ميان باشد و چه
نباشد، و چه پاى فلان آدم معين در ميان باشد و چه نباشد، تا لازم بيايد كه ميان آن
عمل و آن شخص هيچگونه رابطه تاثيرى نباشد.
و همچنين اگر
علم خداوند تعلق گيرد به اينكه به زودى فلان انسان به خاطر كفر اختياريش شقى
مىشود، چنين علمى موجب تحقق شقاوت وى مىشود، اما شقاوت از ناحيه خصوص كفر، نه
مطلق شقاوت، چه اينكه از كفر باشد و چه نباشد.
پس به خوبى
روشن گرديد كه علم خدا به عملى از انسان، اختيار را از انسان سلب ننموده، و جبر
پيش نمىآورد، هر چند كه معلوم او از علمش تخلف پذير نباشد.
(فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ) در مجمع
البيان گفته زفير ، به معنى ابتداى عرعر خران و شهيق به
معناى آخر آن است.[1] و در كشاف
گفته: زفير به معناى كشيدن نفس و شهيق به معناى برگرداندن آن است.[2]
و راغب در مفردات گفته: زفير به معناى نفس كشيدن پى در پى است، به نحوى كه قفسه
سينه بالا بيايد، و شهيق هم به معناى طول زفير است، و هم به معناى برگرداندن نفس
است،