نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 229
و نيز در همان كتاب
در ضمن داستان دعوت كردن از زنان مصر و بريدن دستهاى ايشان فرموده: يوسف آن روز را
به شب نرسانيده بود كه از طرف يك يك از زنان كه وى را ديده بودند دعوت رسيد و او
را به سوى خود خواندند. يوسف آن روز بسيار ناراحت شد، و عرض كرد: پروردگارا! زندان
را دوستتر مىدارم از آنچه كه اينان مرا بدان دعوت مىكنند، و اگر تو كيد ايشان
را از من نگردانى من نيز به آنان متمايل مىشوم و از جاهلان مىگردم. خداوند هم
دعايش را مستجاب نمود و كيد ايشان را از وى بگردانيد ...[1]