نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 162
كه خودش حرفى
نمىزند، البته حرف بسيار دارد، ولى تنها در درون دلش خلجان مىكند. آرى او از نسب
خود حرفى نزد مگر پس از چند سال كه به زندان افتاده بود، و در آنجا به دو رفيق
زندانيش گفت:(وَ اتَّبَعْتُ
مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ).
و نيز تا
كنون از معتقدات خود كه همان توحيد در عبادت است در ميان مردم مصر كه بت مىپرستند
چيزى نگفته، مگر آن موقعى كه همسر عزيز گرفتارش كرده بود كه در پاسخ خواهش
نامشروعش گفت:(مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي ...) آرى، او در
اين روزها ملازم سكوت است، اما دلش پر است از لطائفى كه از صنع خدا مشاهده مىكند،
او همواره به ياد حقيقت توحيد و حقيقت معناى عبوديتى است كه پدرش با او در ميان
مىگذاشت و هم به ياد آن رؤيايى است كه او را بشارت به اين مىداد كه خدا به زودى
وى را براى خود خالص گردانيده به پدران بزرگوارش ابراهيم و اسحاق و يعقوب ملحق
مىسازد. و نيز به ياد آن رفتارى است كه برادران با وى كردند، و نيز آن وعدهاى كه
خداى تعالى در قعر چاه، آنجا كه همه اميدهايش قطع شده بود به وى داده بود، كه در
چنين لحظاتى او را بشارت داد كه اندوه به خود راه ندهد، زيرا او در تحت ولايت الهى
و تربيت ربوبى قرار گرفته، و آنچه برايش پيش مىآيد از قبل طراحى شده، و به زودى
برادران را به كارى كه كردهاند خبر خواهد داد، و ايشان خود نمىدانند كه چه
مىكنند.
اين خاطرات
دل يوسف را به خود مشغول داشته و مستغرق در الطاف نهانى پروردگار كرده بود، او خود
را در تحت ولايت الهى مىديد، و ايمان داشت كه رفتارهاى جميله خدا جز به خير او
تمام نمىشود، و در آينده جز با خير و جميل مواجه نمىگردد.
آرى، اين
خاطرات شيرين كافى بود كه تمامى مصائب و ناملايمات را براى او آسان و گوارا كند:
محنتها و بلاهاى پى در پى را با آغوش باز پذيرا باشد. در برابر آنها با همه تلخى
و مرارتش صبر نمايد، به جزع و فزع در نيايد و هراسان نشده راه را گم نكند.
يوسف در آن
روزى كه خود را به برادران معرفى كرد به اين حقايق اشاره نموده، فرمود:
دل يوسف لا
يزال و دم به دم مجذوب رفتار جميل پروردگارش مىشد و قلبش در اشارات لطيفى كه از
آن ناحيه مىشد مستغرق مىگرديد، و روز به روز بر علاقه و محبتش نسبت به آنچه
مىديد و آن شواهدى كه از ولايت الهى مشاهده مىكرد زيادتر مىشد، و بيشتر از پيش