نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 129
روى پدر را متوجه خود
مىكند، و وقتى اين مانع برطرف شد همه روى پدر را مىبينند، و محبت و اقبال پدر
منحصر در ايشان خواهد شد.
(وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ) يعنى بعد از يوسف، و
يا بعد از كشتن يوسف، و يا بعد از طرد او (كه برگشت همه به يك نتيجه است) با توبه
از گناه، مردمى صالح شويد.
[توبهاى
كه همزمان با عزم بر گناه قصد شود، توبه حقيقى نيست]
از اين كلام
استفاده مىشود كه آنها اين عمل را گناه و آن را جرم مىدانستند، و معلوم مىشود
كه ايشان احكام دين را محترم و مقدس مىشمردند و ليكن حسد در دلهايشان كورانى برپا
كرده بود و ايشان را در ارتكاب گناه و ظلم جرأت داده طريقهاى تلقينشان كرده بود
كه از آن طريق هم گناه را مرتكب شوند و هم از عقوبت الهى ايمن باشند و آن اين است
كه گناه را مرتكب شوند و بعد توبه كنند، غافل از اينكه اينگونه توبه به هيچ وجه
قبول نمىشود، زيرا اين مطلب وجدانى است كه كسى كه به خود تلقين مىكند كه گناه
مىكنم و بعد توبه مىكنم چنين كسى مقصودش از توبه بازگشت به خدا و خضوع و شكستگى
در برابر مقام پروردگار نيست، بلكه او مىخواهد به خداى خود نيرنگ بزند و به خيال
خود از اين راه عذاب خدا را در عين مخالفت امر و نهى او دفع كند.
پس در حقيقت
چنين توبهاى تتمه همان نيت سوء اول او است نه توبه حقيقى كه به معناى ندامت از
گناه و بازگشت به خداست. ما در تفسير آيه(إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى
اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ)[1] در جلد چهارم اين
كتاب بحثى در باره توبه گذرانديم.
بعضى[2] هم گفتهاند: منظور از صلاح
كه در آيه است، صلاح و روبراه شدن زندگى دنيا و انتظام امور آن است، و معنايش اين
است كه بعد از يوسف مردمى صالح يعنى صاحب زندگى خوشى باشيد، و با پدر به خوشى
زندگى كنيد.
(قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ
يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ) كلمه
جب به معناى چاهى است كه سنگ بست نشده باشد يعنى اطراف و ديوارهاش را با
سنگ نچيده باشند، و اگر سنگ بست باشد آن را بئر طوى گويند، و
كلمه غيابة - به فتح حرف اول آن- گودالى را گويند كه اگر چيزى در آن
قرار گيرد از دور نمودار
[1] همانا توبه كسانى از طرف خدا قبول مىشود كه عمل ناشايستى از
روى نادانى انجام دهند.