نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 128
او را به سرزمين دور
دستى پرت كرد كه نتواند نزد پدر برگردد، و روى خانواده را ببيند، و به تدريج اسمش
فراموش شود، و توجهات پدر خالص براى ايشان باشد، و محبت و علاقهاش در ايشان صرف
شود.
در اين شور
متفقا رأى داده و بر اصل آن تصميم گرفتند، اما در جزئيات آن رأى نهائيشان اين شد
كه او را در قعر چاهى بيندازند تا رهگذران و مكاريان او را گرفته با خود به شهرهاى
دور دست ببرند و به كلى اثرش از بين برود.
پس، از اينكه
در يكى از دو رأيى كه دادند و گفتند:(اقْتُلُوا يُوسُفَ) با اينكه
قبلا ناراحتى از يوسف و برادرش هر دو داشتند و مىگفتند:(لَيُوسُفُ
وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا مِنَّا) فهميده مىشود كه
يعقوب گو اينكه هر دو برادر را دوست مىداشته، و بيش از ديگران مورد عنايت و اكرام
قرار مىداده، و ليكن نسبت به يوسف علاقهاى مخصوص و محبتى زيادترى بر برادرش
داشته، كه بايد هم مىداشت، زيرا يوسف كسى است كه چنان خوابى ديد و در عالم رؤيا
به عنايات خاصه الهى و كرامات غيبى بشارت يافت. علاوه بر اينكه يوسف از آن برادر
ديگرش بزرگتر بود، و از نظر برادران خطر او از آن ديگرى بيشتر و نزديكتر. و بعيد
نيست اينكه يوسف را با برادرش اسم بردند اشاره به اين باشد كه يعقوب، مادر آن دو
را دوست مىداشته، و دوستى او بالطبع باعث محبت بيشتر به فرزندان او شده، و اين
باعث شده كه حسد برادران نسبت به آن دو تحريك و كينههايشان آتشين گردد.
جمله(أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً) حكايت از رأى دوم ايشان مىكند، و معنايش اين
است كه او را دور كنيد در زمينى كه ديگر نتواند به خانه پدر برگردد، و اين دست كمى
از كشتن ندارد، زيرا بدين وسيله هم مىشود از خطر او دور شد.
دليل اين
استفاده يكى نكره بودن ارض است، و يكى كلمه طرح است كه به
معناى دور انداختن چيزى است كه ديگر انسان به آن احتياج ندارد، و از آن سودى
نمىبرد.
و اينكه
ترديد در اين دو رأى را به ايشان نسبت داده دليل بر اين است كه اكثريتشان هر دو
رأى را صحيح دانسته و قبول كردند، و به همين جهت در پياده كردن يكى از آن دو به
ترديد افتادند، تا آنكه يكى كفه نكشتن را ترجيح داده گفت:(لا
تَقْتُلُوا يُوسُفَ ...).
و معناى
جمله(يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ) اين است كه
يكى از اين دو را انجام دهيد تا روى پدرتان برايتان خالى شود و اين كنايه است از
اينكه محبتش خالص براى شما شود، و آن مانعى كه محبت پدر را به خود مىكشد و
نمىگذارد به ايشان برسد از ميان برود. گويا وضع ايشان و يوسف و پدر اينطور است كه
اگر يوسف باشد ميان ايشان و روى پدر حائل مىشود و
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 128