نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 108
بعضى[1] ديگر از مفسرين اين حرف را چنين رد
كردهاند كه: مخالف با واقع است، زيرا در رؤياى يوسف اصلا گفتگويى نبود، و همچنين
خوابى كه رفيق زندانى آن حضرت ديده بود، و يا آن خوابى كه پادشاه مصر ديده بود در
هيچ يك گفتگو وجود نداشت.
و غفلت كرده
از اينكه منظور آقايان از حديث فرشته و يا شيطان حديث به معناى تكلم نيست، بلكه
مراد اين است كه خواب، قصه و يا حادثهاى از حوادث را به صورت مناسبى براى انسان
مصور و مجسم مىسازد، همانطور كه در بيدارى گويندهاى همان قصه يا حادثه را به
صورت لفظ درآورده شنونده از آن به اصل مراد پى مىبرد. و نيز حديث ملك و شيطان
نظير اين است كه در باره شخصى كه تصميم دارد كارى بكند و يا آن را ترك كند،
مىگوييم: نفس او وى را حديث كرد كه فلان كار را بكند، و يا ترك كند. معناى اين
حرف اين است كه او تصور كردن و يا نكردن آن عمل را نمود، مثل اينكه نفس او به او گفته
كه بر تو لازم است اين كار را بكنى، و يا جايز نيست بكنى.
و كوتاه سخن،
معناى اينكه رؤيا از احاديث باشد اينست كه رؤيا براى نائم از قبيل تصور امور است،
و عينا مانند تصورى است كه از اخبار و داستانها در موقع شنيدن آن مىكند، پس رؤيا
نيز حديث است، حالا يا از فرشته و يا از شيطان و يا از نفس خود انسان. اين است
مقصود آنهايى كه مىگويند رؤيا حديث فرشته و يا شيطان است. و ليكن حق مطلب همان
است كه ما گفتيم كه رؤيا حديث خود نفس است، به مباشرت و بدون واسطه ملك و يا
شيطان، و بزودى- ان شاء اللَّه- بحث مفصلى در اين باره خواهد آمد.
تا اينجا
مىخواستيم بگوييم مراد از تاويل احاديث تاويل رؤياها است، و ليكن از ظاهر داستان
يوسف در اين سوره برمىآيد كه مقصود از احاديثى كه خداوند تاويل آن را به يوسف (ع)
تعليم داده بود اعم از احاديث رؤيا است، و بلكه مقصود از آن مطلق احاديث يعنى مطلق
حوادث و وقايعى است كه به تصور انسان درمىآيد، چه آن تصوراتى كه در خواب دارد و
چه آنهايى كه در بيدارى.
آرى، بين
حوادث و ريشههاى آنها كه از آن ريشهها منشا مىگيرند و همچنين غاياتى كه حوادث
به آن غايات و نتيجهها منتهى مىشوند اتصالى است كه نمىتوان آن را انكار كرد و
يا ناديده گرفت، و با همين اتصال است كه بعضى با بعضى ديگر مرتبط مىشود. بنا بر
اين، ممكن است بندهاى به اذن خدا به اين روابط راه پيدا كرده باشد، بطورى كه از
هر حادثهاى