نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 140
بشر آن را قبيح
مىداند مخصوصا اگر سخن بدون علم در باره رب العالمين- عز اسمه- باشد.
(قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ) در اين آيه
شريفه گويندگان آن سخن كفرآميز را تهديد و انذار مىكند به اينكه اين افتراء عاقبت
شومى دارد. در اين دو آيه التفات لطيفى به كار رفته كه براى همه روشن است، چون در
آغاز گويندگان آن سخن را غايب فرض كرده و از آنان حكايت كرده كه چنين و چنان
مىگويند:(قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً) و سپس
همانان را با خطابى خشمآلود مخاطب قرار داده كه شما در اين نسبتى كه به خدا
مىدهيد و اين افترايى كه بر او مىبنديد هيچ دليلى نداريد:(إِنْ
عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا
تَعْلَمُونَ)؟ و در اين خطاب صاحب خطاب را معرفى نكرده، و نفرموده كه خداى تعالى
مىفرمايد: شما دليلى بر اين گفته خود نداريد، بلكه خداى تعالى را غايب به حساب
آورده و فرموده:(أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ...)، آيا بر خدا
افترايى مىبنديد كه هيچ علمى به آن نداريد؟ و نفرموده: ا تقولون على- آيا
بر من افتراء مىبنديد؟ و يا ا تقولون علينا- آيا بر ما افتراء
مىبنديد ؟ و اين به خاطر آن بوده كه عظمت مقام خود را از اينكه با مشتى نفهم
هم كلام شود حفظ نمايد، و سپس بار ديگر از آنان روى گردانيده خطاب را متوجه رسول
گرامىاش كرده كه تو بگو:(إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى
اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ)، تا با اين تغيير سياق، هم ساحت مقدس
خود را از جهل آنان منزه داشته و هم به زبان رسول گرامىاش تهديدشان كرده باشد،
چون تهديد و انذارشان كار رسول خدا 6 و وظيفه او است.
(مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ
الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ) اين آيه شريفه خطابى است به رسول خدا
6، كه در آن علت رستگار نشدن كفار چنين بيان شده كه اين كفار در مقابل كفر به
خداى تعالى چيزى بدست نياوردند جز متاعى اندك و لذتى دنيايى و موقت كه سرانجامش
بازگشت به خداى تعالى و عذاب شديدى است كه خواهند چشيد.
بحث
روايتى
شيخ در امالى
خود مىگويد: ابو عمرو به ما خبر داد و گفت: كه يعقوب بن زياد از نصر بن مزاحم از
محمد بن مروان از كلبى از ابى صالح از ابن عباس برايمان حديث كرد كه وى
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 140