responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 1  صفحه : 339

و نجوم، شب و روز، كوه‌ها، درياها، شهرها، انسانها، درختان، انجير، زيتون سوگند خورده.

و اين نيست مگر بخاطر اينكه خدا اين نامبردگان را شرافت داده و بدين جهت شرافت حقه و كرامتى نزد خدا يافته‌اند و هر يك از آنها يا بكرامت ذات متعاليه خدا داراى صفتى از اوصاف مقدس او شده‌اند و يا آنكه فعلى از منبع بهاء و قدس- كه همه‌اش بخاطر شرف ذات شريف خدا، شريفند- هستند.

و بنا بر اين چه مانعى دارد كه يك دعاگويى از ما وقتى از خدا چيزى را درخواست ميكند، او را بچيزى از نامبردگان سوگند دهد، از آن جهت كه خدا آن را شرافت داده است؟ و اگر اين كار صحيح باشد، ديگر چه اشكالى دارد كه كسى خدا را به حق و حرمت رسول خدا 6 سوگند دهد؟

و چه دليلى ممكن است تصور شود كه آن جناب را از اين قاعده كلى استثناء كرده باشد؟.

و بجان خودم سوگند كه محمد رسول اللَّه 6 از انجير عراق، و يا زيتون شام، كمتر نيست، كه به آن دو سوگند بخورد، ولى صحيح نباشد كه بآنجناب سوگند بخورد علاوه بر اينكه مى‌بينيم در قرآن كريم به جان آن جناب هم سوگند خورده، و فرموده:(لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ‌): به جان تو سوگند كه ايشان در مستى خود حيرانند)[1].

اين بود جواب از اشكال سوگند دادن خدا بشخص رسول خدا 6 و اما جواب از اشكال سوگند دادن به حق رسول خدا 6، اين است كه كلمه (حق) كه در مقابل كلمه (باطل) است، بمعناى چيزيست كه در واقع و خارج ثابت شده باشد، نه اينكه موهوم و پوچ باشد، مانند انسان و زمين، و هر امر ثابت ديگر كه در حد نفس خود ثابت باشد.

و يكى از مصاديق حق، حق مالى، و ساير حقوق اجتماعى است، كه در نظر اجتماع امرى است ثابت، جز اينكه قرآن كريم هر چيزى را حق نميداند، هر چند كه مردم آن را حق بپندارند، بلكه حق را تنها عبارت از چيزى ميداند كه خدا آن را محقق و داراى ثبوت كرده باشد، چه در عالم ايجاد، و چه در عالم تشريع، پس حق در عالم تشريع و در ظرف اجتماع دينى عبارتست از چيزى كه خدا آن را حق كرده باشد، مانند حقوق مالى، و حقوق برادران، حقوقى كه پدر و مادر بر فرزند دارد.

و اين حقوق را هر چند خداوند قرار داده، اما در عين حال خودش محكوم به حكم احدى نميشود، و نميتوان چيزى را بگردن خدا انداخت، و او را ملزم بچيزى كرد، همانطور كه از پاره‌اى استدلالهاى معتزله بر مى‌آيد كه خواسته‌اند خداى را مؤاخذه كنند، لكن ممكن است خود خداى تعالى حقى را با زبان تشريع بر خود واجب كند، آن گاه گفته شود كه فلانى حقى بر خدا دارد، هم چنان كه‌


[1]- سوره حجر آيه 72

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 1  صفحه : 339
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست