نام کتاب : صحیفه نور نویسنده : خمینی، روح الله جلد : 14 صفحه : 18
بشود، اسارت زیادتر مىشود، من اسیر او هستم و خودم ملتفت نیستم و اگر چنانچه انسان موفق بشود به آنکه انبیا مىخواستند که از تحت این سیطره نفس بیرون برود، این اعداء عدو بیرون برود، این اسارت را، قید اسارت را از گردن خودش بردارد، این آدم مىشود یک آدمى که بر همه چیز سیطره دارد و چیزى بر او سیطره ندارد و سیطرهاى که بر همه چیز دارد هم در حساب نمىآورد، نمىبیند او را چیزى و همانطورى که براى دوستان خودش خیر و صلاح مىخواهد براى دشمنان خودش هم خیر و صلاح مىخواهد. انبیا اینطور بودند، انبیا غصه مىخوردند براى کفار، غصه مىخوردند براى منافقین که چرا باید اینها اینطور باشند. انبیا زحمتشان این بود که این کفار و منافقین را و این اشخاص معوج را و این انسانهاى دربند اسارت خود و علائق دنیا هستند و همه مفاسد هم زیر سر همین است، اینها را مىخواهند آزادشان کنند و این مأموریت بسیار مشکل بوده است، و این مأموریت هم عمومى نشد که بشود، و از این به بعد هم این معنا نخواهد شد، این انسان آدم نمىشود تا آخر هم. یک مثل معروفى بود که مىگفتند ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. شیخ مارحمهالله مىفرمود که: ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است.
انسان اگر بخواهد حکم بکند به یک مطلبى، تصدیق کند در باطن یک مطلبى را، اول برود سراغ خودش، خودش ببیند چکاره است. انسان آن کنار بنشیند و نظرش را به عیوب مردم بیندازد یا محسنات دیگران را عیبجوئى بکند یا بدىهاى دیگران را تحسین بکند، خوب این یک امرى آسان است، انسان وارد هیچ معرکهاى نمىشود، آنهائى که در سرحدات دارند جنگ مىکنند هى اشکال مىکند به آنها، وارد هیچ ادارهاى نمىشود، آنهایى که وارد هستند اشکال مىکند، وارد هیچ مرکزى که باید اصلاح بکند امور را نمىشود، این کنار مىنشیند و شروع مىکند هى مناقشه کردن و عیب تراشیدن. این کار آسان هست و خیلى هم رایج شاید باشد اما اگر انسان اول نشست و پیش دل خودش نشست، پیش افکار خودش نشست، ببیند خودش چکاره هست، امتحان کند خودش را، اگر یک پیروزى از دشمن حاصل شد، براى اسلام و به صلاح اسلام بود، ببیند این خوشحال مىشود از این و تبریک به حسب قلبش مىگوید به این دشمن یا نه بدش مىآید از پیروزى اسلام که به دست این واقع شده است، مىخواهد اسلام پیروز نباشد که مبادا این آدم پیروز بشود. اگر انسان پیش دل خودش بنشیند و فکر این را بکند که اگر این پیروزى که به دست او حاصل شده بود براى اسلام، به دست من حاصل شده بود، فرقى مىکند در قلب من بین این و او؟ این اسلامخواه است؟! این اسلام را مىخواهد؟! آن که اسلام را مىخواهد، اگر به دست کافر هم حاصل بشود خوشش مىآید. اگر پیروزى به دست یک کافر براى اسلام حاصل بشود، این از کافر به ما اینکه کافر است خوشش نمىآید، از آن عملش خوشش مىآید، و از این به اعتبار این که پیروز شده است و اسلام را پیروز کرده خوشش مىآید، و اگر چنانچه کارشکنى از یک نفر آدمى که دوست او هست، محبت به او دارد این حاصل بشود یا از خودش حاصل بشود، ببیند در قلبش این اثرى مىگذارد یانه اثر نمىگذارد. یک کار خارجى که در خارج واقع مىشود (هرکارى مىخواهد باشد) انسان وقتى مىخواهد قلم دستش بگیرد
نام کتاب : صحیفه نور نویسنده : خمینی، روح الله جلد : 14 صفحه : 18