نام کتاب : صحیفه نور نویسنده : خمینی، روح الله جلد : 11 صفحه : 127
بدهد این مزاحم است، از این جهت روحانیت را با تمام قوا کوبیدند، به طورى که این حوزه علمیهاى که آن وقت البته هزار و چند صدتا محصل داشت، رسید به یک چهار صد نفر، آنهم چهارصد نفرى که تو سرى خورده، چهار صد نفرى که هیچ نتواند یک کلمه صحبت کند یک کلمه، تمام منابر را در سرتاسر ایران، تمام خطباء سرتاسر ایران زبانشان را بستند و تمام علماء را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند، معذلک خوب، در زمان رضاشاه هم یکى دو سه دفعه قیام کردند علماء معذلک چون قیامى بود که ملت از بس ترسیده بود از او همراهىتوانست بکند شکسته مىشد، از آذربایجان قیام کردند، از خراسان قیام مىکردند، از همه ایران، یک وقت در قم جمع شدند و نهضت کردند لکن شکسته مىشد این براى این بود که آنها مىدیدند اگر بخواهند همه چیز ما را ببرند و صدا در نیاید باید اینها را از بین ببرند، تا اینکه ملت نتواند دیگر یک جائى باشد که به آن، او را رهبرى کنند و متمرکز بشود قوا در آنجا، این مقصد اینها بود. روحانیت در همه این موارد و قبل از او مدافع اسلام و مدافع قوانین اسلام بوده است لکن به حسب موارد البته، گاهى پیش مىبردند، مثل قضیه میرزاى شیرازى که همه ایران هم تبعیت کردند و گاهى هم شکست مىخوردند، غالباً شکست مىخوردند.
این آخر که محمدرضا شروع کرد، شیطنتهائى کردند اینهم با حربه اسلام، اینهم شروع کرد، ابتدابه همان حرفهاى کارهاى پدرش کردن، قرآن مثلاً طبع کرد، سالى هم یک دفعه، دو دفعه به مشهد مىرفت و نمازى مىخواند و از این مسائل مىخواست مردم را گول بزند و گاهى هم یک دستهاى را گول مىزد، کم کم دیگر خودش را محتاج به گول زدن نمىدید شروع کرد به اعمال قدرت کردن، از آن طرف مردم را از همه مواهب محروم کرد و شما مىدانید که در ایران نفس نمىشد بکشى و تمام روزنامهها و مجلات و قلمها و رادیو و تلویزیون در خدمت او بودند به ضد ملت، همه اینها در خدمت او بود، مردم در اختناق و در حبس بودند و همه مخازن هم از دست مردم گرفته شد و هیاهو، به اینکه من مأمور خدمت به وطنم هستم و کتاب ماموریت براى وطنم را نوشت و آن همه هیاهو راجع به ترقیات ملت و ترقیات اینها، خوب مردم هم مىدیدند که همه آن غلط است، همه جاى ایران فقر است، همه جاى ایران بیچارگى است، مردم خانه ندارد مردم هیچى ندارند، آنجائى که معدن نفت است، روى این معادن همان مردم آنجا نشستهاند و گرسنگى مىخورند، سروپاى برهنه راه مىروند، گاهى من از آنجا که یکدفعه که عبور کردم از همان طرف اهواز اینها، از این دهات اطراف، از این راهى که ما مىرفتیم و خط قطار عبور مىکرد، از این اطراف، این بچهها این سربرهنهها، این پابرهنهها هجوم مىآوردند که یک چیز بگیرند از ما، آنجائى بود که مخزن نفتشان زیر پایشان بود و داشت مىرفت جاى دیگر، مخازن را دادند به غیر و عوضش براى آمریکا، مىگویند این آخر دیگر آمریکا بود همه چیز، انگلستان در اینجا دیگر خیلى
نام کتاب : صحیفه نور نویسنده : خمینی، روح الله جلد : 11 صفحه : 127