نام کتاب : خاتمیت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 15
پدر از آن پسر ارث میبرد . نه آن پسر مثلا به زن این پدر و دخترهای او
محرم میشود و نه زن او در حالی که زن اوست به این پدر محرم میشود . این
حرفها در کار نیست .
مردی است به نام زید بن حارثه که قبل از اسلام غلام خدیجه بود . خدیجه
او را بخشید به رسول اکرم ، و رسول اکرم او را آزاد کرد . زید بن حارثه
مرد بسیار بزرگواری بود . در دوره اسلام هم این مرد شرافتها و فضیلتها
کسب کرد و در جنگ مؤته همراه جناب جعفر بن ابیطالب شهید شد .
این مرد مسلمان شد و ظاهرا دومین مرد مسلمان باشد ، یعنی بعد از علی
اولین مردی که به پیغمبر اکرم ایمان آورد همین زید بن حارثه آزاد شده
رسول اکرم بود . این مرد ایمان و علاقه عجیبی به رسول اکرم داشت ، به
طوری که پدر و مادرش بعدها که فهمیدند پسرشان آزاد شده آمدند او را به
نزد خود ببرند ، رسول اکرم هم او را مرخص کرد و فرمود اختیار با خودت ،
اگر میخواهی پیش پدر و مادرت بروی برو . اما این پدر و مادر هر کاری
کردند که برگردد گفت من بر نمیگردم و این خانه را رها نمیکنم . این جوان
را مردم پسر خوانده پیغمبر میخواندند . پیغمبر اکرم مخصوصا دختر عمه
خودشان زینب بنت جحش را به عقد او در آوردند که این هم داستان خیلی
معروفی دارد . پیغمبر اکرم فرستاد دنبال زینب بنت جحش به عنوان
خواستگاری . او اول خیال کرد که خود رسول اکرم خواستگار او است ، خودش
و برادرش عبدالله بن جحش با کمال خوشحالی و سرور جواب مثبت دادند ،
ولی بعد که اطلاع پیدا کرد پیغمبر او را برای غلام آزاد شده خودش میخواهد
ناراحت و عصبانی شد ، گفت من خیال کردم که پیغمبر مرا برای خودشان
خواستگاری کردهاند . من نوه
نام کتاب : خاتمیت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 15