نام کتاب : سیری در سیره ائمه اطهار نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 33
لشکریان خودش هم از این طبقه وجود دارند . جریان جنگ صفین و حیله
معاویه و عمر و عاص که مکرر شنیدهاید پیش میآید . آن ساعتی که اینها
احساس میکنند که دارند شکست میخورند و شکستشان شکست نهایی است نقشه
میکشند که از همین طبقه استفاده کنند . دستور میدهند قرآنها را بالای نیزه
میکنند : ایها الناس ! همه ما اهل قرآنیم ، همه ما اهل قبله هستیم ، چرا
میجنگید ؟ اگر میخواهید بجنگید پس بیایید این قرآنها را بزنید . فورا
همین طبقه دست از جنگ کشیدند ، گفتند ما با قرآن نمیجنگیم ، آمدند
خدمت علی علیه السلام که دیگر قضیه حل شد ، قرآن به میان آمد ، حالا که
قرآن به میان آمده دیگر جنگ معنی ندارد . علی فرمود : مگر شما نمی دانید
که از روز اول سخن من به اینها این است که بیایید ما بر اساس قرآن
حکومت و قضاوت کنیم ، ببینیم حق با کیست ؟ اینها دروغ میگویند ، اینها
قرآن را به میان نیاوردهاند ، جلد و کاغذ قرآن را سپر قرار دادهاند برای
اینکه بعد باز علیه قرآن قیام بکنند . اهمیت ندهید ، من امام شما هستم ،
من قرآن ناطق شما هستم ، بزنید بروید جلو . گفتند عجب ! چه حرفها میزند
؟ ! ما تا به حال تو را آدم خوبی میدانستیم و میگفتیم تو آدم خوبی هستی ،
معلوم شد تو هم آدم جاه طلبی هستی . یعنی ما برویم با قرآن بجنگیم ؟ !
خیر نمیجنگیم . بسیار خوب شما نجنگید .
مالک اشتر مشغول پیشروی بود ، گفتند فورا فرمان بده که مالک اشتر
برگردد که دیگر جنگ با قرآن روا نیست . فشار زیاد آوردند ، علی علیه
السلام پیغام داد که مالک برگرد . مالک برنگشت ، گفت : آقا اجازه
بدهید ، یکی دو ساعت دیگر بیشتر باقی نمانده است ، شکست نهایی نصیب
اینها میشود . آمدند که مالک بر
نام کتاب : سیری در سیره ائمه اطهار نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 33