نام کتاب : درسهای الهیات شفا 1 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 79
اینکه شرائط بقاء این موجود وابسته به اینها یعنی این اجزاء است . و
بالعکس ، تعریف این اجزاء به آن کل است ، کما اینکه تعریف قوس بدون
تعریف دایره امکانپذیر نیست و تعریف زاویه حاده بدون زاویه قائمه
صورت نمیگیرد و اصبع را بدون انسان نمیتوان تعریف کرد .
توضیح اینکه این مطلب درست است که اصبع در ماهیت انسان تأثیر ندارد
و نیز از طرف دیگر این مطلب درست است که قابلیت ماده باعث ساختن
این اصبع میشود . و اصولا در اینجا دو مطلب وجود دارد : 1 - یک چیزهائی
بحسب اقتضای کمال صورت بوجود میآید . 2 - اما یک چیزهائی هست که
مربوط به کمال صورت نیست . اینکه انسان دارای پنج انگشت و یا شش
انگشت باشد در کمال انسانیت شخص دخالت ندارد ، منتهای مطلب این است
که آن شخص فاقد ابزار لازم است . زیرا بوجود آمدن این ابزار بگزاف
نبوده ، بلکه برای بقاء و استکمال . . . بوده است . و بطور خلاصه ماده
بما هو ماده اقتضای اصبع شدن ندارد و الا اصبع در آجر هم بوجود میآمد .
صورت هم که بما هو صورت اقتضای آنرا ندارد و ارتباطی به آن ندارد . پس
میماند اینکه : " این شکل خاص و دارای ماده خاص در این موجود خاص (
مثلا انسان ) بوجود آمده است از برای غایتی خاص " . پس این غائیت
باید جزء تعریف اصبع باشد .
در بین سه مثال مذکور یعنی قوس و دایره ، زاویه حاده و زاویه قائمه ،
اصبع و انسان فرقهائی وجود دارد : زیرا اصبع بالفعل ، جزء کل است اما
قوس در دایره ضرورت ندارد که بالفعل جزء دایره باشد . قوس در خود
طبیعت جدا شده نیست یک دائره که وجود دارد بالفعل خط واحد است . قوس
را که فرض میکنیم بالفعل که در دائره وجود ندارد ، بلکه قوس جزء بالقوه
دائره است و اگر بالفعل بشود دائره ، دیگر دائره نیست ( زیرا دایره
عبارت است از خط واحد محیط بر سطح واحد ) . بودن زاویه حاده در ضمن
زاویه قائمه نیز همینطور است . تازه بین این دو مثال هم تفاوت است :
قوس همیشه باید جزء دایره باشد ولی زاویه حاده لازم نیست که همیشه جزء
زاویه قائمه باشد ، بلکه میتوان زاویه حاده بالفعل داشت و در آنجا زاویه
قائمه ، بالقوه است .
نام کتاب : درسهای الهیات شفا 1 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 79