responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 29  صفحه : 3
طبقه بندى بيماران روانى و احكام آنان از ديدگاه محقق نراقى
حسينعلى آذربادگان

حقوق بيماران روانى كه امروزه از آنان به دچارآمدگان به اختلالها و آشفتگيهاى روان پزشكى نام برده مى شود, و قانونهاى گذارده شده براى آنان, از مسائلى است كه در نظامهاى حقوقى كشورهاى گوناگون جهان, هماره مورد توجّه روان پزشكان و حقوقدانان بوده و چنين به نظر مى رسد كه امروزه نيز, در رديف گزاره هاى مهم حقوقى و قضايى كشورها قرار دارد.

در حال حاضر, در بسيارى از كشورهاى جهان, قانونها و آيينهاى نگاشته شده و همه سويه و پيشرفته اى در اين باره وجود دارد كه چگونگى برخورد نهادهاى گوناگون جامعه را با دچار آمدگان به بيمارى روانى و اختلالهاى روان پزشكى, بويژه بيماران سخت و كهنه را باز مى شناسانند. اين قانونها در طول زمان و به علت دگرگونيهاى اجتماعى و پيشرفتهاى شگرف علمى, هميشه در حال دگرگونى اند و با يافته هاى جديد در علت شناسى و پديدار شدن راه هاى تازه درمان و پيشگيرى, در بوته اصلاح و دگرگونى قرار دارند[1]

دگرگونيهاى چند دهه اخيرِ رشته روان پزشكى, در زمينه طبقه بندى بيماريهاى روانى, بازشناسى درمان و پيشگيرى, سبب شده است, در اساس, نگاه جامعه, انجمنهاى علمى جهان به اين گونه بيماران, نسبت به گذشته, دچار دگرديسى و دگرگونى اساسى گردند و اين گونه بيماران از حقوق ويژه برخوردار شوند. اگر تا چندين دهه پيش, از بيماران روانى, به عنوان ديوانگان فطرى نام برده مى شد و از حقوق اوليه خود بى بهره بودند و با آنان, همانند حيوانات رفتار مى شد, امروزه در پى دگرگونيهاى بى شمار و پيوند تنگاتنگ دو علم روان پزشكى و حقوق, فرد مبتلا به اختلالهاى روانى از نظرگاه مسائل حقوقى و آزاديهاى فردى, با موردهايى روبه روست كه قرنها پيش, به ذهن هيچ كس نمى گذشت.

مسائلى چون حق بيمار براى درمان, حق گزينش درمان و درمانگر, حق آگاهى از پيامدهاى درمان, حق بسترى در بيمارستان و يا ترك آن, حق برخوردارى از آزاديها و حقوق مدنى در مدت بسترى و دهها مورد ديگر, پيوند ناگسستنى ميان حقوق و روان پزشكى را وارد مرحله نوينى كرده است.

اين دگرگونى بزرگ و همه سويه در حوزه روان پزشكى و حقوق, اقتضا مى كند ميان قانونهاى حقوقى و ديدگاه هاى علم روان پزشكى و يافته هاى جديد آن هماهنگى لازم صورت گيرد.

اين هماهنگى و دادوستد, سبب رشد و بالندگى بحثها و گفت وگوهاى بسته و مربوط به حقوق بيماران روانى شده و در پزشكى قانونى و روان پزشكى قانونى, تجلى يافته و از همين رهگذر, بسيارى از دشواريهايى كه هم اكنون روان پزشكان قانونى, با آن رو در رويند, بر طرف گرديده است.

از آن جا كه بيش تر, سرچشمه گذاردن قانونها در كشور اسلامى ايران, فقه اماميه است, به طور طبيعى, پژوهش و تحقيق در احكامِ اين دسته از بيماران, با توجه به يافته هاى جديد در روان پزشكى ضرورتى غير درخور انكار دارد. فقه استدلالى اماميه, از ديرباز به اين مسأله توجه كرده است و حقوق بيماران روانى را در زمينه هاى حقوق مدنى و جزا و غير آن, بازشناسانده و روشن كرده است. امّا همان گونه كه گفته شد, پيشرفتهاى شگرف اين دانش, بايستگى بازبينى در يافته هاى فقهى و نگرشى نو به منابع اجتهادى را ضرورى مى نمايد.

هدف پژوهش

هدف اصلى نگارش اين مقاله, طرح گزاره جديد و مورد نياز جامعه حقوقى و قضايى كشور (روان پزشكى قانونى) است. از آن جا كه نگارنده كتابى در اين باب در دست نگارش دارد, در گاه پژوهش, در لابه لاى سخنان و آراى فقيهان و صاحب نظران بنام فقه شيعه, به جست وجو پرداخت, تا به ديدگاه آنان در اين مسأله دست يابد كه به مقاله اى از فقيه ژرف انديش, آگاه و همه سونگر, علامه نراقى در عوائد الايام دست يافت. زاويه نگاه, طرح بحث به گونه فنى و كارشناسانه و دقيق و موشكافانه, نگارنده را بر آن داشت كه در مقاله اى مستقل, ديدگاه ايشان را در باب بيماران روانى, با توجه به دانش جديد روان پزشكى به بوته بررسى نهد.

امّا پيش از ورود به اين گفتاگوى, بايسته است نگاهى گذرا به مقوله ها و گزاره هايى كه به گونه اى در پيوند با گزاره مورد بحث است, داشته باشيم:

حقوق بيماران روانى در اسلام

در عصر ظهور اسلام (610 ميلادى) در جزيرة العرب چيزى كه بتوان آن را علم طب ناميد, وجود نداشت و اندك طبيبانى كه در مكه و… به درمان بيماران مى پرداختند, دانشهاى پزشكى خود را از مدارس طب روم, هندوستان و يا ايران فرا گرفته بودند.

با ظهور اسلام و نازل شدن قرآن كريم, جامعه عربى با انقلاب علمى ـ فرهنگى بزرگى روبه رو و دستخوش رستاخيزى بنيانى گرديد و بنيان بسيارى از دانشها گذارده شد و در آيات فراوانى از قرآن, از دانشهايى چون كيهان شناسى, طب, جغرافيا, تاريخ, روان شناسى, جامعه شناسى سخن به ميان آمد و افزون بر آن, پيامبر اكرم(ص) و اصحاب بزرگ آن حضرت در گسترش دانشهاى گوناگون, نقش آفريدند.

علم پزشكى نيز همانند ديگر دانشها, با آغاز ظهور اسلام, رشد چشمگيرى يافت و همپا و همسنگ دانش دين قرار گرفت. سپسها, با پديدار شدن ستارگان درخشانى در آسمان پزشكى در قلمروهاى اسلامى, همچون ابوبكر محمّد زكرياى رازى (م:313 ـ 251هـ), ابوبكر ربيع بن احمد الاخوينى البخارى (م:در حدود سال 373هـ.ق.) و… طب اسلامى به اوج ترقى و تكامل رسيد[2]

همزمان با رشد و تكامل پزشكى, جنبه هايى از مباحث مربوط به روان انسان, چون: بهداشت روانى, بيماريهاى روانى, عوامل روانى ـ اجتماعى بيمارى زا و زمينه ساز بيماريها كه امروزه, بخشى از مقوله هاى روان پزشكى نوين را تشكيل مى دهند, در انديشه پزشكانى چون ابوعلى سينا و زكرياى رازى راه يافت و دامن گستراند.

از جهت نظرى و مباحث مربوط به روان پزشكى قانونى, اسلام, در دفاع از حقوق بيماران روانى, قانونهاى بسيار راه گشايى را ارائه كرد كه هم اكنون در رديف برجسته ترين و كمال يافته ترين قانونهاى موجود در زمينه حقوق بيماران روانى در جهان قرار دارند. در عصرى كه بيماران روانى را به عنوان ديوانه به زنجير مى كشيدند و با شلاق و شكنجه هاى توان فرسا, در صدد درمان آنان بر مى آمدند و نگهداشت حقوق اين گونه بيماران در جامعه هاى آنان جايى نداشت, پيامبر اسلام, حتى از كاربردن واژه مجنون درباره كسانى كه به پريشانيهاى روانى, دچار گشته بودند, مى پرهيخت و اكراه داشت از اين كه اينان به اين نام خوانده شوند و خود, اينان را بيمار مى خواند[3]

پيوند فقه و روان پزشكى

علم فقه, ديرينه سال است و در طول حيات خود, دوره هاى گوناگونى را پشت سر گذاشته و فراز و نشيبهاى بسيار و تكامل روزافزونى را شاهد بوده است[4] گفتاگويها و بحثهايى چون: مرز فقه با ديگر دانشها و چگونگى پيوند و دادوستد آن با ديگر دانشها كه بخشى از مباحث مربوط به فلسفه فقه را تشكيل مى دهند, در درجه نخست اهميت قرار دارند. پيوند و دادوستد فقه و روان پزشكى, در دو مرحله در خور بيان و روشن گرى است:

1- مرحله نظريه پردازى و تحليل علمى.

2- مرحله احكام و گذاردن قانونها. بدين معنى كه پيشرفت و دگرگونى در روان پزشكى و كشف افقهاى جديد در آن, در استنباط و گذاردن قانونهاى بيماران روانى, به گونه شگرفى اثرگذار خواهد بود.

اما در مرحله نظريه پردازى و تحليل علمى, دگرگونى در حوزه هاى زير در روان پزشكى, به گونه اى مستقيم سبب دگرگونى در برداشتهاى فقهى از دليلها خواهد شد:

1- حوزه سيستمها و سامانه هاى طبقه بندى جديد بيماريهاى روانى.

2- حوزه بازشناسى آشفتگيها و اختلالهاى روانى (نشانه ها).

3- حوزه درمان آشفتگيها و اختلالهاى روانى.

در هر سه حوزه بالا, امروزه علم روان پزشكى به يافته هاى جديد و شگرفى دست يافته است و اين يافته ها به گونه اى اثر خود را در حوزه دليلهاى فقهى بر جاى خواهد گذارد.

از باب مثال: در سالهاى اخير, مطالعه ها و پژوهشهاى گسترده آمارى, در جهت دست يافتن به نشانه هاى ويژه هر بيمارى, انجام گرفته است. روان پزشكى به سمت جدا كردن بيماريهاى مشترك از هم و ارائه طبقه هاى تشخيصى كوچك تر با معيارهاى دقيق تر و برنامه هاى درمانى موفّق تر تغيير مسير داده است[5]

در اين مورد مى توان به مسأله جنون اشاره كرد.

جنون در فقه داراى تعريفى كمابيش بسيط و محدود است. اين معنى, هم اكنون در روان پزشكى كاربرد ندارد; زيرا ويژگى كه براساس آن بتوان تعريفى از آن ارائه داد, وجود ندارد. جالب است بدانيم كه بسيارى از بيماريهاى روانى, مانند آشفتگيها و اختلالهاى خلقى مى توانند حالت جنون به خود بگيرند.

به همين دليل, امروزه در كتابهاى معتبر روان پزشكى, طبقه اى زير عنوان: بيماريهاى سيكوتيك (جنون) وجود ندارد و به جاى آن هر دسته از بيماريها مانند طبقه اسكيزوفرنى ها, طبقه بيماريهاى هذيانى و… غيره, به گونه جداگانه آورده شده اند[6]

اين نوع دگرگونى و يافته هاى جديد, بر چگونگى استنباط از ادلّه شرعى اثرگذار است و سبب دگرگونى در حكم فقهى مى شود.

در حوزه بازشناسى و درمان نيز, چنين دگرگونى درخور پديدار شدن است. به گونه اى كه در فقه با اين انگاره كه جنون از بيماريهاى درمان ناپذير است, جنون از اسباب فسخ نكاح دانسته شده است; امّا هم اكنون, با كشف داروها و به كاربردن تكنيكهاى درمانى گوناگون, بسيارى از كسانى كه دچار اسكيزوفرنى شده اند, مى توانند به جامعه برگردند و تا اندازه اى زندگى عادى خود را از سر بگيرند. حتى در شمارى از اين بيماران بهبودى كامل نيز ديده شده است. حال با توجه به اين مسأله آيا باز جنون, از هر نوعى كه باشد, به مجرد اين كه پديد آيد, مى تواند يكى از انگيزه ها و سببهاى فسخ نكاح باشد, يا اين كه در رديف ديگر بيماريهاى درخور درمان قرار مى گيرد؟

در مجموع مى توان گفت: پيوند ميان اين دو علم, از گونه پيوند ميان موضوع و حكم است كه با دگرگونى و تغيير موضوع و مسائل پيوسته به موضوع, حكم نيز, دستخوش دگرگونى خواهد شد.

ساختار بحث

اين مقاله در سه بخش عرضه مى شود:

1- موضوع شناسى: در اين بخش, مفاهيم شناسانده و زواياى موضوع, روشن مى شوند. يعنى, از اختلالها و آشفتگيهاى روانى, سخن مى رود, گونه ها و قسمهاى اختلالهاى روانى, بازگو مى گردند. مفهوم طبقه بندى اختلالهاى روانى و گونه هاى آن در روان پزشكى, از جمله گزاره هايى است كه در بوته بررسى قرار مى گيرد. شرح پاره اى از اختلالهاى روانى كه به گونه اى به مباحث مطرح شده در فقه از ديدگاه محقق نراقى در پيوند باشد نيز, از گزاره هاى مهم مطرح در اين بخش از مقاله است.

از آن جا كه منبع مهم اين بحثها و مقوله ها, در سطح دانشگاهها و آموزشگاههاى علمى كشور, خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى, نگارش كاپلان و سادوك است. و بخش مهمى از بحثهاى اين كتاب, برگرفته از سيستم طبقه بندى بيماران روانى DSM-IV است. كتابى كه مورد پذيرش بيش تر كشورهاى جهان است. ما در اين بخش از مقاله, از اين منبع به گونه گسترده استفاده و بدان استناد كرده ايم.

2- شرح ديدگاه ها و روشن گرى ديدگاه محقق نراقى, در طبقه بندى بيماران روانى: محقق نراقى, تنها دو طبقه از بيماران روانى را نام برده و به پاره اى از احكام آنان اشاره كرده است كه همانا آشفتگى از گونه ابلهى و جنون باشد. محور اصلى اين بخش از مقاله, عرضه ديدگاه هاى اين فقيه فقيد است, بدون ورود به نقد اين ديدگاه و عرضه ديدگاه هاى ديگران.

در اين بخش, سخن از گزاره هايى چون: طبقه بندى روانى در فقه, طبقه بندى بيماران روانى از ديدگاه نراقى, اقسام اختلالهاى روانى و احكام آنان از چشم انداز نراقى است.

3- بررسى مقايسه اى طبقات اختلالهاى روانى در روان پزشكى (براساس داده هاى DSM-IV) با ديدگاه هاى محقق نراقى.

موضوع شناسى
1- تعريف اختلالهاى روانى:

مفهوم اختلال روانى, مانند خيلى از مفاهيم ديگر در پزشكى و ديگر علوم, تعريف علمى ثابت ندارد, به گونه اى كه تمام موقعيتها را در برگيرد. تمامى شرايط طبى با سطوحى از انتزاع تعريف مى شوند. اختلالهاى روانى نيز, با انواع مفاهيم, مانند ناراحتى, كنترل نداشتن, محروم بودن, ناتوانى, انعطاف نداشتن بى منطقى, الگوى نشانگى, سبب شناسى و انحراف آمارى, تعريف شده اند. هريك از اين مفاهيم, شاخص مفيدى براى يك اختلال روانى است; اما هيچ كدام معادل مفهوم اختلال نيست[7]

چهارمين چاپ راهنماى تشخيصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV) اختلالهاى روانى را اين گونه تعريف كرده است:

(هر يك از اختلالات روانى يك سندرم يا الگوى رفتارى يا روان شناختى تصور مى شود كه در فرد روى مى دهد و با ناراحتى فعلى (يعنى: علامتى دردناك) يا ناتوانى (يعنى: تخريب در يك يا چند زمينه مهم عملكرد) يا افزايش قابل ملاحظه خطر مرگ, درد, ناتوانى يا از دست دادن قابل ملاحظه آزادى همراه است.)[8]

2- سيستمهاى طبقه بندى در روان پزشكى:

چون سخن از سيستمهاى طبقه بندى به ميان آمد, مناسب است اين مفهوم و كاربرد آن در روان پزشكى تعريف شود.

طبقه بندى فرآيندى است كه به وسيله آن پديده هاى پيچيده, برابر معيارها و ترازهاى روشن, به گونه طبقات تنظيم مى شوند و از اين طريق سعى مى شود نظمى به گوناگونى گسترده پديده هايى كه در كار بالينى ديده مى شود, داده شود[9] از اين روى, بازشناسى هويت بيمارى, احتياج به طبقه بندى و يك سيستم روشن دارد كه با كمك آن بتوان بيمارى را بازشناخت و سپس درمانهاى مناسب را طرح ريزى كرد.

بايد بدانيم كه گونه گروه بندى بيماريها در طبقات گوناگون و در سيستمهاى گوناگون, فرق دارد.

طبقه بندى ايده آل بيماريهاى روانى بايد براساس سبب شناسى آنها باشد. امروزه, در بيش تر سيستمهاى طبقه بندى, از ديدگاه وابسته به پديده شناسى, كه به وصف كردن عينى حالتهاى غير طبيعى مى پردازد, استفاده مى شود.

اين ديدگاه كه توسط افرادى چون اشنايدر و ياسيرز معرفى شد, و بيش تر با تجربه هاى خودآگاه و رفتار درخور ديدن بيمار سر و كار دارد, در سيستمهايى مانند (DSM) و (RDC) مورد استفاده قرار گرفته است[10]

چهارمين چاپ راهنماى تشخيصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV), آخرين و روزآمدترين طبقه بندى اختلالهاى روانى است. DSM-IV, از سوى همه متخصصان بهداشت روانى, در تمام رشته ها مورد استفاده قرار مى گيرد و براى بازپرداختهاى بيمه, به مباحث ناتوانى, و موضوعات قانونى استناد مى شود.

چاپ چهارم اين طبقه بندى, با دهمين بازنگرى طبقه بندى بين المللى بيماريها و مسائل بهداشتى وابسته, متعلّق به سازمان بهداشت جهانى (ICD-10) كه در سال 1992م. پديدآمده, هماهنگى كامل دارد[11]

از آن جا كه برابر پژوهشهاى انجام گرفته در ايران, روان پزشكان و روان شناسان ايرانى در امور آموزشى, پژوهشى و بالينى, از نظام طبقه بندى DSM در قياس با ديگر طبقه بنديها, بيش تر استفاده مى كنند, اساس بحثهاى اين بخش, از مقاله را, بر اين سيستم استوار ساخته ايم.

بخش مهم اين طبقه بندى, برگرفته از اين سيستم طبقه بندى پذيرفته شده جهانى است. از آن جا كه هدف اصلى ما بررسى ديدگاه هاى حقوقى فقهى نراقى درباره بيماران روانى شناخته شده در فقه (جنون و سفاهت) است, از ذكر همه رده ها و طبقه هاى اختلالهاى روانى در اين سيستم مى پرهيزيم و تنها به ذكر طبقه هاى اختلالهاى روانى مى پردازيم كه به گونه اى در پيوند با طبقات روانى در فقه و بحثهاى فقهى و حقوقى در بخش دوم مقاله اند.

3- گونه هاى اختلالهاى روانى:

گونه هاى اختلالهاى روانى كه به گونه اى مربوط به بحث فقهى حقوقى سفاهت و جنون مى شود, از اين قرارند:

1 ـ 3. عقب ماندگى ذهنى (Mental retarchtin): عقب ماندگى ذهنى از آغازين سالهاى قرن نوزدهم, به عنوان يك مشكل طبى و اجتماعى مورد توجه قرار گرفت. پيش از آن, عقب مانده ها را محجور و ديوانه مى دانستند[12]

عقب ماندگى ذهنى, اختلالى ناهمگون و عبارت از عملكرد هوشى پايين از ميانگين و اختلال در مهارتهاى انطباقى است كه پيش از رسيدن شخص به 18 سالگى وجود دارد. اختلال, تحت تأثير عوامل ژنتيك, محيطى و روانى ـ اجتماعى است[13]

چهارمين چاپ راهنماى تشخيصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV) عقب ماندگى ذهنى را عملكرد هوشى پايين تر از ميانگين تعريف مى كند كه به اختلال جارى در رفتار انطباقى, انجاميده است. DSM-IV مى نويسد:

(علامت اساسى عقب ماندگى ذهنى, كاركرد هوشى پايين تر از ميانگين, همراه با محدوديتهاى بسيار در كاركرد انطباقى, دست كم, دو حوزه مهارتى از مهارتهاى زير است: پيوند برابر, نگهدارى از خود, زندگى خانوادگى, مهارتهاى بين فردى و اجتماعى, استفاده از منابع اطلاعاتى, خود فرمانى, مهارتهاى عملكرد تحصيلى, شغلى, فراغت, سلامت و امنيت است.

كاركرد هوش كلى به وسيله هوشبهر (IQ) يا چيزى معادل (IQ) تعريف مى شود و از طريق سنجش به وسيله يك يا چند آزمون هوشى استاندارد, كه به گونه فردى اجرا مى شود, به دست مى آيد. (مثل, مقياسهاى تجديد نظر شده هوش وكسلر براى كودكان, استانفورد ـ بينه, مقياس تافمن براى كودكان) كاركرد هوشى پايين تر از ميانگين به هوشبهر حدود 70 يا پايين تر از آن اطلاق مى شود.)[14]

طبقه بندى

پايه ها و مرتبه هاى عقب ماندگى ذهنى, به گونه اصطلاحات گوناگون ابراز مى شود.

DSM-IV چهارگونه عقب ماندگى ذهنى را تعريف مى كند كه بازتاب ميزان تخريب براى هوش است. عقب ماندگى ذهنى سبك و كم, عقب ماندگى ذهنى ميانه, عقب ماندگى ذهنى شديد و عقب ماندگى ذهنى عميق[15]

جدول طبقه بندى عقب ماندگى ذهنى

جدول از DSMIV

1 عقب ماندگى ذهنى سبك و كم

هوشبهر 50 ـ 55 تا حدود 70

2 عقب ماندگى ذهنى ميانه

هوشبهر 35 ـ 40 تا 50 ـ 55

3 عقب ماندگى ذهنى شديد

هوشبهر 20 ـ 25 تا 35 ـ 40

4 عقب ماندگى ذهنى عميق

هوشبهر زير 20 ـ 25

عقب ماندگى ذهنى كم وسبك

عقب ماندگى ذهنى كم و سبك, كم و بيش, برابر چيزى است كه در مقوله آموزشى به آن (آموزش پذير) گفته مى شود.)[16]

به طور معمول دچار آمدگان به عقب ماندگى كم وسبك, توانايى آن را دارند كه با پشتيبانيهاى مناسب, زندگى موفقى را در جامعه, چه به گونه مستقل و چه در محيط هاى نظارت شده, داشته باشند[17]

وضع ظاهر و رفتار و سخن گفتن اين دسته از عقب ماندگان, نزديك به پايه افراد نرمال است. به راحتى سخن مى گويند و به پرسشهاى ساده, به سرعت پاسخ مى گويند, لكن اطلاعات عمومى, فهم, درك, استدلال و حتى علاقه هاى آنان بچه گانه است. گنجايش آنها براى تفكر انتزاعى محدود است و بيش تر جنبه انضمامى دارد. رشد و تكامل آنان كندتر از شخص سالم است. مى توانند حرفه هاى ماهر و غير ماهر را در حد خودكفايى بياموزند[18]

عقب ماندگى ذهنى ميانه

در گذشته به اين دسته از عقب ماندگان, (ابله) Imbicile مى گفتند[19] بيش تر دچار آمدگان به اين پايه از عقب ماندگى ذهنى, در سالهاى نخستين كودكى, چگونگى پيوند و پيوستگى با ديگران را ياد مى گيرند. آنان از آموزشهاى شغلى بهره مى برند و با زير نظر گرفتن و نگهدارى و نگهبانى از آنان, در اندازه ميانگين, مى توانند از خود نگهبانى كنند و خود را از آفتها به دور نگهدارند. افزون بر اين, اينان توانايى دارند از برنامه هاى آموزشى در مهارتهاى شغلى و اجتماعى سود ببرند; اما دور است در فراگيرى دانش, از سطح كلاس دوم فراتر روند. در دوران بزرگسالى, توانايى دارند كارهاى غيرماهرانه يا نيمه ماهرانه را زير نظر و سرپرستى ديگران در كارگاهها, انجام دهند[20] اين گروه بايد هميشه نگهدارى شوند; زيرا بيرون از جاى بسته, توانا به نگهدارى از خود نيستند[21]

عقب ماندگى ذهنى شديد

دچارآمدگان به عقب ماندگى ذهنى شديد, 3 تا 4 درصد كل جمعيت عقب ماندگان ذهنى را تشكيل مى دهند.

اينان, در سالهاى نخستين كودكى, يا پيوند و پيوستگى گفتارى ناچيز به دست مى آورند, يا اين كه هيچ گونه دستاوردى در اين حوزه ندارند. اين كودكان, ممكن است در سنين مدرسه سخن گفتن را بياموزند و آگاهيهايى به دست آورند و در زمينه چيره دستيهاى نخستين و نگهدارى از خود آموزش داده شوند. در بزرگسالى ممكن است توانا شوند و كارهاى ساده اى را در همه جاها و مكانهاى به طور كامل زير نظر و با سرپرستى انجام دهند[22]

عقب ماندگى ذهنى عميق

بيش تر دچارآمدگان به اين آشفتگيها, دچار آسيبهاى نورولوژيكى شناخته شده اى هستند كه علت عقب ماندگى ذهنى آنان است.

اينان در سالهاى نخستين كودكى, آسيبهاى بسيارى را در كاركرد حسى ـ حركتى خود نشان مى دهند. ممكن است در محيطهاى به طور كامل شناخت يافته, با كمك, نگهدارى, زير نظر گرفتن, پيوند پيوستگى فردى, يا يك نگهدارنده, رشد بهينه داشته باشند[23]

اينان نياز به سرپرستى هميشگى دارند و آگاهيها و تجربه هاى زبانى و حركتى آنان بسيار محدود است. در بزرگسالى ممكن است سخن گفتن را ياد بگيرند و مهارتهاى ساده خود يارى كسب كنند[24]

اينان, حتى در توان نگهدارى و نگهبانى از خود در برابر خطرها و آفتهاى معمولى زندگى را ندارند[25]

جدول ويژگيهاى رشد عقب ماندگان ذهنى26

عقب ماندگى ذهنى

عميق

شديد

متوسط

خفيف

خفيف

تا 5 سالگى, رشد و نپختگى

(سنين قبل از مدرسه)

عقب ماندگى بارز حداقل توانايى براى عملكرد در زمينه هاى حسى, حركتى, نيازمند پرستارى است, حمايت و سرپرستى مستمر ضرورت دارد.

رشد حركتى ضعيف, حداقل تكلّم, معمولاً از آموزش در زمينه خوديارى نفعى نمى برد, فقدان, يا حداقل مهارتهاى برقرارى ارتباط.

مى تواند صحبت كند و برقرارى رابطه را ياد بگيرد, آگاهى محدود اجتماعى دارد. رشد حركتى متوسط, از آموزش خوديارى بهره مى گيرد.

مى تواند مهارتهاى اجتماعى و برقرارى رابطه را فرا گيرد, حداقل كندى در زمينه حسى ـ حركتى, اغلب تا سنين بالا از افراد عادى قابل تفكيك نيست.

6تا20 سالگى, تربيت و آموزش

(سنين مدرسه)

تا حدودى رشد حركتى وجود دارد, ممكن است به حداقل, يا مقدار محدود آموزش در زمينه خوديارى واكنش مثبت نشان دهد.

مى تواند صحبت كند و برقرارى رابطه را ياد بگيرد, در زمينه عادت بهداشتى اساسى, مى توان به او آموزش داد, از آموزش سيستماتيك عادات سود مى برد, قادر به استفاده از آموزش حرفه اى نيست.

از آموزش مهارتهاى اجتماعى و حرفه اى مى تواند بهره بردارى نمايد. در كار درسى احتمال اين كه از كلاس دوم فراتر برود كم است, ممكن است تردد در جاهاى آشنا را ياد بگيرد.

مى تواند تا اواخر نوجوانى تا كلاس ششم دبستان پيش برود, مى توان او را به سوى سازگارى اجتماعى هدايت كرد.

21سالگى به بالا

كفالت اجتماعى و شغلى

تا حدودى رشد حركتى و كلامى وجود دارد, ممكن است قدرت مراقبت از خود را به طور خيلى محدود به دست آورد, نيازمند مراقبت پرستارى است.

تحت مراقبت كامل مى تواند در مراقبت از خويش, به طور نسبى مشاركت نمايد, در محيط هاى كنترل شده مى تواند مهارتهاى محافظت از خود را در سطح مفيد پايين ياد بگيرد.

تحت شرايطى همراه با سرپرستى در كارهاى غير تخصصى و ساده, از خود مراقبت كند. تحت استرس اجتماعى و اقتصادى خفيف احتياج به سرپرستى و راهنمايى دارد.

معمولاً مى تواند مهارتهاى اجتماعى و حرفه اى را, كه براى حداقل خودكفايى ضرورى است, ياد بگيرد, اما ممكن است تحت استرسهاى غير عادى اجتماعى و اقتصادى احتياج به كمك و راهنمايى پيدا كند.

2 ـ 3. اختلالهاى دليريوم, دمانس , فراموشى و ديگر اختلالهاى شناختى:

چاپ چهارم راهنماى تشخيص و آمارى اختلالات روانى (DSM -IV) سه گروه از اختلالات را: دليريوم, دمانس و فراموشى, كه نشانه اوليه مشترك; يعنى تخريب شناختى (در مَثَلْ اختلال حافظه, زبان يا توجه) دارند با هم طبقه بندى كرده است[27]

دليريومdelivum))

علامت اساسى دليريوم, آشفتگى هوشيارى, همراه با تغيير در شناخت است كه نمى توان آن را به زوال عقل نسب داد. آشفتگى در هوشيارى از راه كاهش روشنايى آگاهى نسبت به پيرامون آشكار مى شود. توانايى در تمركز, تنها يا تغيير توجه آسيب مى بيند. براى جلب توجه فرد سؤالها را بايد تكرار كرد.

همراه با دشواريهاى تغيير در شناخت, كه آسيب ديدگى حافظه, اختلال جهت يابى, يا اختلال زبان را در بر مى گيرد, اختلال درك نيز وجود دارد. آسيب ديدگى حافظه بيش تر در حافظه نزديك ديده مى شود.

اختلال جهت يابى, به طور معمول از راه آگاه نبودن فرد نسبت به زمان (در مَثَلْ در نيمه شب فكر مى كند كه صبح است) يا نسبت به مكان (در مَثَلْ در حالى كه در بيمارستان است فكر مى كند در منزل است) ظاهر مى شود. اختلال جهت يابى نسبت به هويت خود نيز شايع است. در بعضى موارد, سخن گفتن بدون هدف و بى ربط است.

اختلالهاى دركى ممكن است سوء تعبير, خطاى دركى, يا انديشناكى و پندارها را در بر بگيرد.

در مَثَلْ صداى بسته شدن در, ممكن است با شليك اسلحه اشتباه گرفته شود (سوء تعبير)

تاخوردگيهاى روتختى, ممكن است به عنوان موجودات زنده به نظر برسند (خطاى دركى)

شخص ممكن است كسانى را بر روى تخت, در حال خواب ببيند, در حالى كه اين كسان وجود خارجى ندارند(توهّم)

گرچه سوء تعبيرهاى حسى, بيش تر, بينايى هستند, ممكن است چنين تعبيرهايى در ديگر جاهاى حسى نيز, رخ دهند.

فرد ممكن است نابهنجاريهاى عاطفى, واكنشهاى غير ارادى, احساسى, هيجانى, مثل اضطراب, ترس, افسردگى, بدخلقى, خشم, سرخوشى, و بى عاطفه گى نشان دهد. ترس, بيش تر, با هذيان و وهمها و پندارهاى تهديد كنده همراه است. اگر ترس زياد شود, ممكن است به كسانى كه به اشتباه تهديد آميز درك شده اند, حمله كند[28]

زوال عقل(دمانس)

دمانس, سندرمى است نمايان, با بر هم ريزيهاى چندگانه در اعمال شناختى, بدون اختلال هوشيارى. اعمال شناختى كه ممكن است در دمانس آسيب ببينند, در بردارنده هوش عمومى, يادگيرى و حافظه, زبان, مسأله گشايى, جهت يابى, ادراكها و اندريافتها, توجه و تمركز, قضاوت و تواناييهاى اجتماعى هستند[29] كاستيهاى شناختى بايد شديد باشند كه سبب برهم ريزيها, در كاركرد شغلى يا اجتماعى فرد شوند و نسبت به كاركرد سطح بالاى پيشين, كاهش نشان دهند.

براى بازشناسى زوال عقل, آسيب ديدگى نيروى دماغى (حافظه) ضرورى است و از نشانه هاى آشكار نخستين آن است. دچارآمدگان به زوال عقل, در توانايى فراگيرى جُستارهاى جديد دچار آسيب مى شوند, يا جستارهايى را كه پيش از اين آموخته اند فراموش مى كنند. در مراحل پيشرفته زوال عقل آسيب ديدگى حافظه به حدى شديد است كه شخص مسائل مربوط به دوران مدرسه, تاريخ تولد, اعضاى خانواده و پاره اى وقتها, حتى نام خود را فراموش مى كند[30]

دچارآمدگان به زوال عقل, ممكن است اختلال آپراكسى(مثل, آسيب ديدن توانايى اجراى تلاشهاى حركتى, برخلاف سالم بودن توانايى حركتى, كاركرد حسى و درك تكاليف) نشان دهند.

اينان, حتى ممكن است توانا به شناسايى اعضاى خانواده يا حتى تصوير خود در آينه نباشند[31]

دچارآمدگان به زوال عقل, ممكن است جهت يابى خود را از دست بدهند و در پيوند با فضا, بامشكل روبه رو شوند. ممكن است عمل خودكشى صورت گيرد. شمارى از دچارآمدگان به زوال عقل, رفتار مهارنشده اى از خود به نمايش مى گذارند.

اختلالهاى فراموشى

اختلالهاى فراموشى, در درجه نخست: با نشانه آشفتگى حافظه, شناخته شده اند كه بر هم ريزيهاى بسيارى در كاركرد اجتماعى يا شغلى به وجود مى آورد[32]

اختلالهاى موجود در اين بخش, در وانمود نشانه هاى آسيب ديدگى حافظه, وجه اشتراك دارند; اما از نظر سبب شناختى از يكديگر جداند[33]

3 ـ 3. اسكيزوفرنى

اسكيزوفرنيSchizophvinia يكى از رايج ترين بيماريهاى روانى در عصر حاضر است.

A.نشانه هاى نمايان: دو, يا چند نشانه از نشانه هاى زير است كه هر يك در يك دوره يك ماهه ( يا كم تر, اگر به طور موفقيت آميز درمان شده باشد) ادامه داشته باشد:

1- هذيانها

2- وهمها و پندارها

3- آشفتگى در سخن( يك پارچه و به هم بافته نبودن سخن و يا خارج شدن از خط مكرر.)

4- آشفتگى در رفتار به گونه آشكار, يا كاتاتونيك

5- نشانه هاى منفى, يعنى بى تفاوتى عاطفى, حرف نزدن و يا نبود اراده.

B.اختلال كاركرد اجتماعى ـ شغلى: در برهه اى دراز از زمان, از شروع اختلال به بعد, يك يا چند زمينه مهم كاركرد, مانند: كار, پيوندها و بستگيهاى بين فردى, يا نگهدارى از خود, به اندازه درخور توجه, پايين تر از پايه اى است كه پيش از شروع اختلال به دست آمده بود.

DSM -IV گونه اى فرعى اسكيزوفرنى را ذكر كرده است: پارانوئيد, آشفته, كاتاتونيك, نامتمايز و باقيمانده.

DSM -IV مى نماياند كه نوع پارانوئيد, با اشتغال ذهنى با يك يا چند هذيان با وهمها و پندارهاى شنوايى فراوان, نمايان و شناخته است. به گونه كلاسيك, نوع پارانوئيد اسكيزوفرنى با وجود هذيانهاى دادخواهى و خودبزرگ بينى شناخته و نمايان است.

دچارآمدگان به اسكيزوفرنى پارانوئيد, در مقايسه با ديگر گونه ها, از نظر قواى عقلانى, واكنشهاى هيجانى و رفتار, پسرفت كم ترى نشان مى دهند.

شخص دچار آمده به اسكيزوفرنى پارانوئيد تيپيك, به طور معمول, بسيار دو دل و پرواكننده است. بيش تر خشن و پرخاشگر است. از نظر اجتماعى , اسكيزوفرنى پارانوئيد, خود را بهتر حفظ مى كند. هوش او در زمينه هايى كه با هذيانهاى او مربوط نيست, ممكن است آسيب نديده باقى بماند.

نوع آشفته با پسرفت بسيار به رفتار ابتدايى, بدون مهار, و بى سازمان و نبود نشانه هاى در برگيرنده نوع كاتاتونيك روشن و نمايان است.

شروع آن زودرس و پيش از 25 سالگى است. بيمار آشفته, بدون هدف و سازندگى است. آشفتگى تفكر او آشكار و تماس او با واقعيت, بسيار ناچيز است. ظاهر شخصى و رفتار اجتماعى او خراب و واكنشهاى هيجانى او نامناسب است. خنده بدون دليل آشكار, از او بسيار سر مى زند. در اين گونه اسكيزوفرنى, ادا در آوردن, دهن كجى, ولخندى شايع بوده و رفتار بيمار بسيار سبكسرانه است[34] ويژگى كلاسيك نوع كاتاتونيك, آشفتگى نمايان و آشكار در كاركرد حركتى است كه ممكن است به صورت بُهت, منفى كارى, جمود يا عدم انعطاف, تحريك يا انتخاب حالت ويژه ظاهر شوند.

نشانه هاى فرعى بر رفتار كليشه اى, ادا و اطوار, انعطاف مومى, موتيسم, بويژه شايع است[35]

وضعيت روانى

ظاهر كلى بيمار اسكيزوفرنيك, ممكن است از يك فرد بسيار ژوليده پرجيغ و داد و هيجان زده تا فردى بسيار آراسته, به طور كامل ساكت و بى حركت, تغيير كننده و دگرگون شونده باشد. ممكن است بين اين دو قطب, كسان پرحرف كه اندامى غير عادى دارند, ديده شوند[36]

از ديگر نشانه هاى اين بيمارى, افسردگى, كاهش واكنش هيجانى كه گاهى شدت آن تا مرز نداشتن احساس لذت مى رسد. و هيجانهاى بسيار شديد, نامتناسب خشم, خوشحالى يا ناشكيبايى و پريشانى است[37]

بيمار ممكن است احساسهاى سرخوشانه قدرت مطلق, خلسه مذهبى, وحشت از هم پاشيدگى روانى, يا اضطراب ناتوان كننده مربوط به ويرانى عالم را بازگو كند.

وهمها و پندارهاى شنوايى نيز در بيماران اسكيزوفرنيك شايع است. صداها بيش تر تهديدآميز, زشت, اتهام زننده و موهن هستند. دو صدا ممكن است با هم مشغول مكالمه باشند, يا صدايى به رفتار و زندگى بيمار اشاره داشته باشد.

يكى ديگر از اختلالهاى در بيماران اسكيزوفرنيك, اختلال تفكر است. هذيانها, روشن ترين نمونه هاى اين اختلال هستند[38]

4 ـ 3.ساير اختلالهاى پسيكوتيك

اسكيزوفرنى اختلال پسيكوتيك كلاسيك و رايج ترين نوع روان پريشى است. با اين حال, سندرمهاى پسيكوتيك زيادى وجود دارند كه داراى معيارهاى تشخيصى اسكيزوفرنى نيستند. سندرمهاى پسيكوتيك مهم ديگر عبارتند از: اختلال اسكيزوفرنيفرم,اختلال اسكيزوافكتيو, اختلال هذيانى, و اختلال پسيكوتيك گذرا, به طور خلاصه, نشانه هاى اختلال اسكيزوفرنيفرم, همانند نشانه هاى اسكيزوفرنى است به استثناى اين كه نشانه ها به مدت يك ماه, امّا كم تر از شش ماه دوام داشته اند[39]

اختلال پسيكوتيك مشترك (فولى آرو) نيز يكى از گونه هاى اختلالهاى پسيكوتيك است. اين اختلال با اصطلاح جنون دو تائى (foliedeux) مشهورتر است. اين اختلال, بيش تر دو نفره است. فرد غالب (القاء كننده, بازيگر اصلى, يا بيمار اوليه) و فرد فعل پذير, كه بيمار مبتلا به اختلال پسيكوتيك مشترك است. اين نوع اختلال به جنون اشتراكى يا جنون تحميلى نيز معروف است. جنون تحميلى شايع ترين نوع و فرم كلاسيك اختلال است. شخص غالب, دچار يك سيستم هذيانى شده و كم كم اين سيستم هذيانى را به شخص جوان تر و فعل پذير تحميل مى كند[40]

5 ـ 3 . اختلالهاى تجزيه اى

در حالت سلامت روانى, هر شخصى احساس پيوسته اى از انسان واحد بودن با شخصيت بنيادى واحد دارد. اختلال كليدى در اختلالهاى تجزيه اى از دست دادن آن حالت پيوسته هوشيارى است. شخص احساس مى كند كه چنين هويتى ندارد يا در مورد هويت خود سر در گم است و يا هويتهاى چندگانه دارد.

چهارمين چاپ راهنماى تشخيصى و آمارى اختلالات روانى (DSM -IV) در بردارنده معيارها و ملاكهايى براى چهار اختلال تجزيه اى است:

(فراموشى تجزيه اى, گريز تجزيه اى, اختلال هويت تجزيه اى, اختلال مسخ شخصيت. در فراموشى تجزيه اى ناتوانى در به خاطر آوردن اطلاعاتى كه قبلا در حافظه بيمار ذخيره شده, شايع است. در اختلالات گريز تجزيه اى مبتلايان از خانه هميشگى و محل كار خود به طور فيزيكى دور شده و قادر به يادآورى جنبه هاى مهم هويت قبلى خود: (اسم, اسم فاميل, شغل و غيره) نيستند.

مبتلايان به اختلالات هويت تجزيه اى, دو يا چند شخصيت مجزا دارند, كه هر يك از آنها تعيين كننده رفتار و نگرشها در دوره اى كه آن شخصيت خاص تسلط دارد مى باشد. اختلال هويت تجزيه اى معمولاً شديدترين نوع اختلال تجزيه اى تلقى مى شود.)[41]

شخصيت ها ممكن است از دو جنس مختلف, نژادها و سنهاى ناسان و گاه ناسازگار باشند. ممكن است در يك شخص, يكى از شخصيتهاى بسيار برونگرا, حتى از نظر جنسى بى مبالات باشد, در حالى كه ساير شخصيتها, درونگرا, كناره گير و از نظر جنسى مهار شده باشند[42]

DSM -IV اختلال مسخ شخصيت را تغيير مستمر و عودكننده ادراك شخص ازخود, به طورى كه احساس واقعيت خود از بين برود تعريف كرده است. بيماران دچار شده به مسخ شخصيت, ممكن است خود را مكانيكى, در خواب, يا گسسته از بدن خود احساس كنند.

ويژگيهاى بالينى

ويژگى اساسى مسخ شخصيت, چگونگى غير واقعى بودن و بيگانگى است كه به تجربه هوشيارانه وابسته است.

فرايندهاى روانى درونى و حوادث برونى سير عادى خود را مى پيمايند; امّا از يك ديگر جدا احساس مى شوند. به نظر مى رسد كه ديگر پيوند واهميتى براى شخص ندارند. قسمتهايى از بدن يا تمام آن ممكن است غريب به نظر برسد. يك پديده نادر و غريب در اين گونه بيماران احساس دو تا بودن است. شخص نقطه هوشيارى (من بودن) را خارج از تن خود احساس مى كند. بيش تر, دو سه قدم جلوتر از خود, انگار كه اين دوبل شخصى, به طوركامل, جدا از اوست. گاهى بيمار مى پندارد كه در يك آن در دو جا حاضر است[43]

6 ـ 3 . اختلالهاى شخصيت

شخصيت را مى توان مجموعه خويها و منشهاى هيجانى و رفتارى تعريف كرد كه نمايان گر شخص در زندگى روزمرّه او در شرايط معمولى است. شخصيت هر كس, تا اندازه اى و به طور نسبى, ثابت و در خور پيش بينى است[44]

فقط وقتى خويها و ويژگيهاى شخصيتى ناهماهنگ با محيط و انعطاف ناپذير و ناسازگارانه اند واختلال كاركردى بسيار, يا ناراحتى ذهنى به وجود مى آورند, بازشناسى اختلال شخصيت ممكن مى شود. اين بيماران الگوهاى ناسازگارانه, انعطاف ناپذير بسيار عميق و با ثبات در درك و برخورد با محيط خودشان نشان مى دهند[45]

طبقه بندى

DSM -IV اختلالهاى شخصيت را در سه گروه جمع كرده است: گروه اول, در برگيرنده اختلالهاى شخصيت اسكيزوئيد, پارانوئيد و اسكيزو تايپى است.

دچار آمدگان به اين اختلالها, بيش تر غير عادى و غريب به نظر مى رسند.

گروه دوم, در برگيرنده اختلالهاى شخصيت نمايشى, خود شيفته, ضد اجتماعى است.

دچار آمدگان به اين اختلالها, بيش تر هيجانى, بازيگر و بى ثبات به نظر مى رسند.

گروه سوم, اختلالهاى شخصيت, گونه هاى دورى گزين, وابسته, وسواسى ـ جبرى, و منفعل ـ مهاجم را در بر مى گيرد.

دچارآمدگان به اين اختلالها, بيش تر, آشفته و آسيمه و بيمناك به نظر مى رسند[46]

در اين جا, به گونه فشرده و خلاصه به اقسام اين اختلالها اشاره مى كنيم:

6/1 ـ 3.اختلال شخصيت اسكيزوئيد:

اين اختلال در كسانى بازشناسى مى شود كه عمرى را در كناره گيرى از اجتماع گذرانده اند. شخصيت اسكيزوئيد با كناره گيرى, دخالت نكردن در امور روزمرّه و اهميت ندادن به ديگران نمايان است. چنين كسى آرام, مردم گريز, درونگرا, و غير اجتماعى است. هر چند شخصيت اسكيزوئيد, درونگرا و خيال پرداز است, ولى ظرفيت او براى شناخت واقعيت كم نيست. اگر چه ديگران شخصيت اسكيزوئيد را دورى گزين مى شمارند, در بعضى موارد چنين شخصى قادر به رشد و تكامل بوده و مى تواند عقايد بديع و سازنده به جهان ارائه كند[47]

6/2 ـ 3. اختلال شخصيت پارانوئيد:

شخصتيهاى پارانوئيد, به طور كلى با سوء ظن دير پا و اعتماد نورزيدن مردم, شناخته مى شوند.

اين طبقه, در برگيرنده, ناخوشايندترين منشهايى است كه در زندگى روزمرّه با آنها برخورد مى شود.

ويژگى اساسى اين اختلال, گرايش بى مورد, به بيان و تفسير كارهاى ديگران, به عنوان سبك و خوار شمردن و تهديد كننده عمدى است. كمابيش, همه آنان نگران نوعى آسيب ديدن و سوء استفاده از جانب ديگرانند. چنين كسانى, بيش تر حسادت بيمارگونه دارند[48]

6/3 ـ 3. اختلال شخصيت اسكيزوتايپى:

شخص دچار آمده به آشفتگى شخصيت اسكيزوتايپى كسى است كه حتى در نظر مردم عادى هم, شگفت و غير عادى است. تفكر سحرآميز, عقايد انتساب اشتباه حسى و مسخ واقعيت, بخشى از دنياى روزمرّه اين بيمار است.

در آشفتگى و اختلال شخصيت اسكيزوتايپى , تفكر و پيوند كلامى مختل و آشفته است. شخصيت اسكيزوتايپى, مثل بيمارى اسكيزوفرنيك, ممكن است سر از احساسهاى خود در نياورد. دنياى درونش ممكن است پر از انسانهاى خيالى و ترس و خيال پردازى كودكانه باشد. سخن گفتن شخصيت هاى اسكيزوتايپى, ممكن است, شگفت و حيرت انگيز و اختصاصى بوده و تنها براى خود آنان معنى داشته باشد[49]

6/4 ـ 3 . اختلال شخصيت ضد اجتماعى:

اختلال شخصيت ضد اجتماعى, با كارهاى ضد اجتماعى و جنائى پيوسته و پياپى, باز شناخته مى شود. امّا برابر جنايتكارى نيست, بلكه, ناتوانى براى برابر سازى با معيارها و ترازهاى اجتماعى است. پيشينه اين افراد حاكى از آشفتگى در كاركرد, در بسيارى از زمينه هاى زندگى است. دروغ گويى, فرار از مدرسه و منزل, دزدى, نزاع, بد مصرف كردن دارو, كارها و تلاشهاى غير قانونى, تجربه هاى تيپيك اين بيماران است.

تهديد به خودكشى و اشتغال ذهنى با ناراحتى جسمانى, در اينان شايع است.

6/5 ـ 3 . اختلال شخصيت مرزى:

بيماران دچار آمده به شخصيت مرزى, در مرز بين نوروز و پيسكوز قرار گرفته و با بى ثباتى بسيار عاطفه, خلق, رفتار, روابط شيئى و تجسم نفس بازشناخته مى شوند. اين اختلال را اسكيزوفرنى سر پايى نيز ناميده اند.

بيماران مرزى, كما بيش, هميشه به نظر مى رسد كه در يك حالت بحرانى قرار دارند. نوسان خلق در آنان شايع است. ممكن است بيمار لحظه اى اهل بحث و مجادله به نظر برسد, لحظه اى ديگر افسردگى نشان دهد, وزمانى ديگر از نبود هر گونه احساس در خود شكايت نمايد. رفتار بيماران مرزى, غير درخور پيش بينى است.

اين بيماران,از احساس مزمن تنهايى و پوچى و نيز از نداشتن احساس هويت ثابت (پراكندگى هويت) ناله مى كنند[50]

6/6 ـ 3 . اختلال شخصيت نمايشى:

اختلال شخصيت نمايشى با رفتار پرزرق و برق و نمايشى و روانگرا در اشخاص هيجانى و تحريك پذير, نمايان و در خور بازشناسى است.

6/7 ـ 3 . اختلال شخصيت خودشيفته:

دچارآمدگان به آشفتگى شخصيت خود شيفته, با احساس ژرف اهميت شخصى, احساسهاى خودبزرگ بينى و به گونه اى كم مانند بودن نمايانند و در خور بازشناسى اند.

دچارآمدگان به اين اختلال, احساس خودبزرگ بينانه از مهم بودن خود دارند. آنان خود را آدمهاى ويژه اى مى پندارند و انتظار دارند به طور خاصى با آنان مدارا شود.

اين بيماران, احترام به نفس شكننده دارند و آمادگى و زمينه دچار آمدن به افسردگى را دارند[51]

6/8 ـ 3 . اختلال شخصيت دورى گزين:

دچارآمدگان به اين آشفتگى, نسب به ترك شدن , بسيار حساس هستند و به همين دليل, ممكن است به زندگى بدون پيوند و بستگى روى آورند. حساسيت نسبت به رانده شدن از سوى ديگران, هسته مركزى نشانه هاى اين اختلال را به وجود مى آورد.

6/9 ـ 3 . اختلال شخصيت وابسته:

دچار آمدگان به اين اختلال به طور روشن و نمايان براى بر آوردن نيازهاى خود به ديگران وابسته اند. اعتماد به نفس ندارند. اينان, بدون اندرز و اطمينان بخشى زياد ديگران, نمى توانند تصميم بگيرند و آهنگ كارى بكنند.

6/10 ـ 3 . اختلال شخصيت وسواسى ـ جبرى:

اختلال شخصيت وسواسى ـ جبرى, با هيجان, نظم و ترتيب, پشتكار, سرسختى و دودلى نمايان است و بازشناخته مى شود.

ويژگيهاى اساسى اين اختلال, الگوى كمال طلبى و كشسان ناپذيرى است. گرفتار آمدگان به اين اختلال, با اصول , مقررات, نظم, نظافت, جزئيات, و كسب كمال, سرگرمى ذهنى دارند. اين ويژگيها, سبب محدود شدن كلى تمام شخصيت مى گردند[52]

طبقه بندى بيماران روانى در فقه

اگر گفته شد: رده بندى, فرآيندى است كه با آن پديده هاى پيچيده , برابر معيارها و ملاكهاى نمايان و روشن, به گونه رده ها و رسته ها, سامان دهى مى شوند و كاركرد اصلى آن بازشناسى گونه هاى بيماريهاى روانى در مدت زمانى كوتاه, جهت شتاب بخشيدن در درمان آن است, بايد پذيرفت چنين رده بندى با اين هدف و كاركرد در فقه غير در خور پذيرش و به كلى, از هدفها و كاركردهاى علم فقه به دور است.

در اصل نبايد از اين علم چنين انتظارى داشت. امّا اگر بپذيريم هر سامانه و سيستم پذيرفته شده اى در هر علم با كاركرد و هدفهاى روشن و پيوسته با موضوع و هدفهاى آن علم, طبقه بندى مى شود, بايد گفت علم فقه نيز براى بيماران روانى طبقه ها, رده ها و رسته هايى را ذكر كرده و مسائل و مباحث در پيوسته با آن را در آن طبقه ذكر كرده است. حتى در پاره اى موردها, ويژگيهاى بالينى, از اين گونه بيماران روانى را نيز بيان كرده است.

با جست و جو در بابهاى گوناگون فقه, به دسته اى از كسان و گروه هايى بر مى خوريم كه امروزه مى توانند زير عنوان رده هاى بيماران روانى جاى بگيرند كه عبارتند از:

1- مجنون

2- سفيه

3- ضعيف

4- فاسد العقل

5- زائل العقل

6- ساهى

7- ناسى

8- مغفّل= معطّل

9- أبله ـ احمق

10- سكران

البته از بين همه اين طبقه ها و رده ها, درسخنان نراقى تنها دو گروه به شرح آمده است: مجنون و سفيه. از اين روى, در اين مقاله به عرضه ديدگاه ايشان در اين دو مورد مى پردازيم.

طبقه بندى بيماران روانى از نظر محقق نراقى

در ميان فقيهان اماميه, محقق نراقى به مسأله بيماران روانى و احكام آنان توجهى ويژه داشته و پرداختن به اين مقوله را از مسائل مهم فقه قلمداد كرده است[53]

اين فقيه ژرف انديش, در مقاله اى مستقل در كتاب عوائدالايام به اين مقوله پرداخته و گوشه اى از زواياى تاريك آن را روشن كرده است.

وى, اختلالهاى روانى را در دو طبقه: سفاهت و جنون جاى داده و پس از ارائه تعريفى از اين دو, به بيان احكام دچارآمدگان به اين دو بيمارى پرداخته است.

1- جنون
1 ـ 1. تعريف جنون

ملا احمد نراقى جنون را اين گونه تعريف مى كند:

(الجنون ـ على ما يظهر من كتب الاطباء و كلماتهم ـ ليس عَلَماً لمرضٍ مشخص معيّن, بل هو اسم لجميع الامراض الدماغية الباعثة لاختلال العقل و فساده, و يعبّرون عنها بفساد العقل.

والمراد بفساد العقل: أعم من أن يكون الفساد فى نفس القوّة العاقلة, أو فى قواها الخادمة لها, كالمفكّرة و المخيّلة و غيرها, و لها انواع مختلفة و آثار متشتة متفاوتة, و من هنا قيل الجنون فنون…)[54]

آنچه از كتابها و نوشته هاى پزشكان بر مى آيد اين است كه جنون, نام بيمارى روانى خاص نيست, بلكه جنون شامل انواع بيماريهاى دماغى است كه موجب اختلال در كاركرد عقل و فساد آن مى شود. اين فساد چه در قوّه عاقله باشد و يا در قواى ديگر, همانند قوّه مفكّره و يا مخيّله و غير آن.

جنون داراى گونه هاى گوناگون و آثار متفاوت است; از اين روى, گفته اند: جنون فنى از فنون است.

2 ـ 1. ويژگى بالينى مجنون

گرچه بيان ويژگيهاى بالينى مجنون و سفيه و ديگر رده ها و رسته هاى بيماران روانى, جزو مسائل علم فقه نيست, امّا بيش تر فقيهان به مناسبت بيان احكام ديوانگان و ابلهان به پاره اى از اين ويژگيها اشاره كرده اند.

از جمله نراقى مى نويسد:

(و يشترط فى صدق المجنون كون افعاله الرديئة ناشئة عن اختلال العقل, بأن لا يدرك قبحها, و قد تصدر عن أحد أفعال رديئة و لكنّه يدرك قبحها و يرتكبها, إما لأجل مصلحة, او بدون اختيار لمرض, كمن يبكى طول ليله و نهاره و يعلم أنّه مرض عرض له.)[55]

3 ـ 1. گونه ها و مرتبه هاى جنون

فقيهان در بحث خود بيش تر به بيمارى جنون, به گونه ساده و بدون توجه به مرتبه هاى شدّت و ضعف و گونه هاى آن نگريسته و شدّت و ضعف اين بيمارى را در ترتيب آثار و احكام فقهى بى اثر دانسته اند. اما در اين ميان, شمارى از فقيهان در لابه لاى بحثهاى خود, به مرتبه ها و گونه هاى آن اشاره كرده و جنون را داراى مراتبى دانسته اند.

از ميان اين فقيهان, مى توان به محقق نراقى اشاره كرد كه در بخشى از مقاله خود در تعريف جنون مى نويسد:

(و لها انواع مختلفه و آثار متفاوتة, و من هنا, قيل: الجنون فنون.)[56]

جنون, گونه هاى گوناگونى دارد و داراى آثار و ويژگيهاى متفاوتى است, از اين روى, گفته شده است: جنون فنى از فنون است.

وى در كتاب صوم در ردّ ديدگاه كسانى كه در تكليف نداشتن ديوانه, به زشتى تكليف براى غير عاقل استدلال جسته اند, مى نويسد:

(فانّ من المجانين من يعقل تكليفه, فانا رأينامنهم من يضرب الناس و يشتمهم و يضحك و يبكى بلا سبب و يتلف ماله, و كانت له دقّة فى صلاته و صيامه, و كان يتعقّل التكليف و الثواب والعقاب, و يحفظ آداب عبادته, و احكامها و مسائلها….

فانّ الجنون فنون, و من فنونه مالا يعقل بعض الأمور و يعقل بعضها.)[57]

شمارى از ديوانگان به تكليف خود دانا و متوجه هستند. ما شمارى از ديوانگان را ديده ايم كه به ضرب و شتم مردم پرداخته و بدانان فحش و ناسزا مى گويند. گاهى بدون دليل مى خندند يا گريه مى كنند. اموالشان را بدون هدف, تباه مى سازند. امّا با اين حال, همينان در انجام عبادات و اداى نماز و روزه خود, دقت و وسواس دارند. ثواب و عقاب انجام و يا انجام ندادن وظيفه را در ك مى كنند و آداب احكام و مسائل عبادات را مى دانند….

بنابراين, جنون داراى اقسام و فنونى است و از مرتبه ها و طبقه هاى آن, گروهى است كه پاره اى از مسائل را درك مى كنند و در فهم پاره اى ديگر از جُستارها ناتوانند.

از اين سخن, به خوبى به دست مى آيد كه تكليفها و حكمهاى ديوانگان, به اختلاف جنون و مرتبه هاى آن, گوناگون است.

البته پس از ايشان فقهاى ديگرى همانند كاشف الغطاءنيز به اين مسأله, به روشنى پرداخته اند.

كاشف الغطاء مى نويسد:

(والظاهر انّ للمجنون مراتب, فقد يعقل معه اوقات الصلوة, أو غيرها, من عقايد او غيرها, فيختلف تكاليفه باختلاف أحواله فى وجه قوى.)[58]

به ظاهر براى فرد عقل از دست داده و ديوانه, مرتبه هايى وجود دارد. زمان نماز و غير آن را مى فهمد و عقايد و غير آن را درك مى كند و گاه نمى فهمد و درك نمى كند.

بدين سبب, بنابر رأى و نظر قوى, حكمها و تكليفهاى ديوانگان با توجه به درجه جنون, فرق مى كند.

از فقهاى معاصر نيز, شمارى چون آقايان: خوانسارى, گلپايگانى به اين مسأله اشاره كرده اند[59]

4 ـ 1 . عرف, مرجع بازشناسى بيمارى

فقيهان اماميه, جنون را مستقل از عرف بيان و تعريف نكرده, بلكه بازشناسى آن را به عرف و اهل فن و كارشناسان واگذارده اند.تعريفهايى كه فقيهان در كتابهاى خود از اين گونه بيماريها ارائه داده اند نيز بر گرفته و ناظر به كتابهاى پزشكى زمان خود بوده است.

محقق نراقى نيز, همانند بيش تر فقيهان, تعريف جنون و شناخت آن را عرفى و ويژه كارشناسان دانسته است:

(و بالجملة كلمات اللّغويين و الفقهاء متطابقة فى تفسير هذين اللّفظين بما ذكر من أنّ الجنون هو فساد العقل و ضياعه و خلله و اختلاله, و السفاهة:خفّة العقل و رداءته و نقصانه و سخافته.

و العرف ايضاً يساعد على ذلك و يدلّ عليه, فانّ كلّ من فسد عقله و اختلّ يحكم أهل العرف بكونه مجنوناً.)[60]

و در جاى ديگرى مى نويسد:

(و المناط فى معرفته صدق المجنون عرفاً و هو إنّما يكون إذا لم يكن الفساد قليلاً جداً بحيث لايظهر لاهل العرف و لا يلتفتون إليه, فاذا كان بحيث يظهر لاهل العرف, يطلق عليه المجنون و تجرى عليه احكامه.)[61]

عرف زمانه, ملاك اصلى در شناخت مجنون از افراد سالم است. عرف زمانى شخص را ديوانه مى داند كه فساد عقل او, آن اندازه نباشد كه نتواند آن را باز شناسد.

بنابراين, فساد عقل اگر به درجه اى برسد كه عرف [كارشناسان] آن را باز شناسد بيمارى جنون براى آنان بازشناخته مى شود.

5 ـ 1 . شرح:

محقق نراقى, بيمارى جنون را يك نوع بيمارى ويژه, با نشانه هاى بالينى روشن نمى داند.

نراقى جنون را بر دسته گسترده اى از آشفتگيها و اختلالهاى روانى اطلاق كرده است كه منشأ آن فساد عقل است.

به ديگر سخن, در ديدگاه ايشان, هر شخصى را كه به آشفتگيهاى فساد عقل, دچار آمده باشد, در دايره جنون قرار مى گيرد. در حقيقت, نراقى فساد عقل را سرچشمه بيمارى جنون مى داند.

در تعريف فساد عقل مى نويسد:

(و المراد بفساد العقل: أعم من أن يكون الفساد فى نفس القوّة العاقلة, أو فى قواها الخادمة لها, كالمفكّرة و المخيّلة و غيرهما.)[62]

و در جاى ديگرى مى نويسد:

(و بالجملة فساد العقل بأقسامه هو الجنون, و المتّصف به هو المجنون.)[63]

برابر اين نظريه, بسيارى از دسته هاى اختلالهاى روان پزشكى كه امروزه زير عنوان جنون خاص (اسكيزوفرنى) قرار نمى گيرند, همانند زوال عقل, دمانس, اختلالهاى پسيكوتيك و … از جهت حكمى در رديف بيمارى جنون قرار مى گيرند.

2 ـ سفاهت

دومين رسته اختلالهاى روانى از نظر نراقى سفاهت است .

1 ـ 2. تعريف سفاهت:

سفاهت در لغت به معناى سبك عقل شدن, نادانى و بى خردى كردن است[64]

در فقه به كسى سفيه مى گويند كه عادت او اسراف و تبذير در خرج است و تصرّفهاى مالى او عاقلانه نيست[65] و اموال خود را در غير هدفهاى خردمندانه صرف مى كند و ملكه يا صفت و حالتى در او وجود ندارد كه سبب حفظ و نگهدارى دارايى اش66 و مانع صرف آنها در راه هاى غير خردمندانه گردد. بنابراين, كسى كه دارايى خود را به گونه شناخته شده و به شيوه خردمندان هزينه نمى كند و در داد و ستدها, به سود و زيان و نيرنگ و فريب توجه ندارد و اموال خود را در راه هاى ناشايسته صرف مى كند, سفيه ناميده مى شود[67]

محقق نراقى ديدگاه مشهور فقيهان را در سفيه پذيرفته است:

(و أمّا السفاهة: فهى عبارة عن خفّة العقل و نقصانه, و عدم كماله بالنسبة إلى عامة أهل المعاش و المحاورات, أى بالنسبة إلى العقل المحتاج إليه فى طريقة المعاش و المعاملات, و المصاحبة مع أهل المحاورات أو العادات, كما يشهد به العرف. و صرّح به اللغويون و المفسرون.)[68]

سفاهت عبارت است از سبكى عقل و نقصان آن و عدم كمال آن نسبت به عموم مردم در مسائل اقتصادى و اجتماعى. يعنى عقل سفيه در امور اقتصادى و مسائل مربوط به معاملات و معاش و برخورد با ديگران دچار كاستى و نقصان است. چنانكه عرف اين معنى را تأييد نموده و لغويون و مفسران نيز به اين مسأله به روشنى اشاره كرده اند.

نراقى, پس از بيان معناى سفاهت از سخنان اهل لغت گواه مى آورد و معناى پذيرفته شده ميان فقيهان و اهل لغت را برابر مى داند و در پايان, نتيجه گيرى مى كند:

(وبالجملة: كلمات اللّغويين و الفقهاء متطابقة فى تفسير هذين اللفظين بما ذكر من أنّ الجنون هو فساد العقل و ضياعه و خلله و اختلاله, والسفاهة: خفّة العقل و رداءته و نقصانه و سخافته.)[69]

2 ـ 2 .گونه هاى سفاهت:

گرچه بيش تر فقيهان از گونه هاى سفاهت در كتابهاى فقهى خود نامى نبرده و به دليل عرفى دانستن موضوع, خود را بى نياز از ورود به بحث كارشناسى موضوعى دانسته اند; امّا نراقى, افزون بر روشن گرى و شرح مفهوم عرفى آن زمان, به گونه هاى سفاهت نيز اشارتى گذرا كرده است:

(وكما أنّ للجنون فنوناً و اقساماً و مراتب متفاوتة, كذلك للسفاهة انواعاً و مراحل مختلفة.)[70]

در جاى ديگر به گونه, و قسمهاى سفاهت اشاره كرده و نوشته است:

(ثم لهذا النقص ايضاً مراتب غير محصورة و أنواع متكثرة: فمن ضعفاء العقول من يضحك كثيراً فى غير موقعه, ومنهم من يتكلّم بكلمات مستهجنة, ومنهم من ينظر بأنظار غير مرغوبة, وهكذا, ومنهم من يصرف المال فى مصارف غيرلائقة بحاله من غير درك عدم لياقته و فساده, وليست له ملكة اصلاح المال و حفظه, بل له ملكة التضييع و الإفساد, ومنهم من ليس له ملكة إصلاح العيال, ومنهم من ليس له ملكة إصلاح الأولاد, وهكذا. وكل ذلك لايخلو عن خفة عقل و نقصان فيه وإن اختلفت آثاره. و قد يكون له مرتبة من السفاهة, ولكن يصلح المال أشد إصلاح, ويحفظه اَكد حفظ.)[71]

نابخردى و كم عقلى, مرتبه هاى نامحدود و گونه هاى بسيار دارد. گروهى از سفيهان, در جايى كه نبايد بخندند, مى خندند. گروهى ديگر, كلمات و سخنان زشتى به كار مى برند و شمارى از آنان, به مناظر و صور زشت نظر مى كنند و….

شمارى نيز, داراييهاى خود را در راه غير شناخته شده هزينه مى كنند و ملكه يا صفت و حالتى در آنان وجود ندارد كه دارايى خود را نگهدارند.

شمارى, بى بهره از ملكه اصلاح و اداره امور خانواده اند.

و شمارى نيز نمى توانند از عهده تربيت و اداره فرزندان خود برآيند. همه كسانى كه از آنان نام برديم, سبك مغزند و قوه عاقله آنان كاستى دارد. گرچه شمارى, با اين كه به گونه اى سبك عقل و ابلهى دچارند; امّا به خوبى از عهده امور خود بر مى آيند.

3 ـ 2 . عرف مرجع بازشناسى اختلال سفاهت

همچنانكه در بحث جنون گذشت, شناخت و بازشناسى بيماران روانى, به عهده كاردانان و كارشناسان است فقيهان, به اين مطلب اشاره روشن دارند.

نراقى, عرف را تنها مرجع بازشناسى بيمارى سفاهت مى داند و مى نويسد:

(به طور كلى سخنان اهل لغت و فقيهان, در معنى و تفسير جنون و سفاهت, برابر با آن معنايى است كه از جنون و سفاهت ارائه گرديد. برابر اين معنى, سفاهت عبارت است از: سبكى عقل و كاستى آن و عرف نيز اين معنى را تأييد مى كند; چون كسى كه سبك عقل و دچار به كاستى عقل باشد, عرف او را سفيه دانسته و معتقد است: اين شخص, فساد عقل ندارد, سبك عقل است.)[72]

نراقى هر كاستى عقلى را از نمونه هاى سفاهت نمى داند بر اين باور است: اين كاستى, بايد به درجه اى باشد كه عرف آن را درك كند وگرنه كاستى عقلى كه بسيار كم باشد, و عرف آن را بازنشناسد, نمى تواند نمونه سفاهت باشد.

علاّمه نراقى اصرار دارد ميان فساد عقل و كاستى و سبكى آن فرق است.

او, نظر فقيهانى كه سفاهت را از اقسام فساد عقل دانسته اند, نمى پذيرد[73]

3 ـ احكام بيماران روانى از ديدگاه محقق نراقى
1 ـ 3. احكام ديوانگان
1/1 ـ 3 . طرح مطلب:

جنون از گزاره هايى است كه مدار پاره اى از روايات صادر شده از امامان قرار دارد و در بحثهاى فقهى و حقوقى: دادوستدها و عبادتها, در بوته بررسى و در مدار گفت وگوهاست. همان گونه كه بلوغ آدمى, سرچشمه آثار فقهى فراوانى مى گردد, جنون انسان نيز, خود, سرچشمه آثار فقهى حقوقى بسيار است. از اين روى, فقيهان, مباحثى را درباره ويژگيهاى جنون, قسمها و گونه ها, اثرها و پيامدهاى آن در عبادتها, دادوستدها, و ايقاعات و يا تصرفهاى قولى و فعلى, در كتابهاى فقهى خود مطرح كرده اند[74]

فقيهان اماميه, جنون را يكى از سببها و انگيزه هاى ششگانه براى حجر و از سببهاى زوال شايستگى انسان بالغ دانسته اند. همين كه جنون شخص ثابت شده, از تمامى دست يازيها و تصرفها, عبادتها و دادو ستدها, بازداشته مى شود. و در صورت انجام آنها, باطل و لغو و بى اثر خواهند بود.

نراقى معتقد است: از تمامى دچارآمدگان به فساد عقل, چه عنوان مجنون بر آنان صدق نمايد و چه نتوان آنان را مجنون دانست, تكليفهاى عبادى و مالى, حقوق و مسؤوليت مدنى و جزايى, برداشته مى شود:

(ثم إنّ فساد العقل بجميع فنونه يترتب عليه رفع قلم التكليف الشرعى البدنى و المالى, و عدم صحة الأقارير والعقود والإيقاعات بالاجماع, والضرورة, والكتاب, والسّنة.)[75]

2/1 ـ 3 . اثر جنون در عبادات:

در فقه اماميه, جنون, مانع درستى عبادتها شمرده مى شود. در اين زمينه, رواياتى از امامان(ع) رسيده كه فقيهان در بحثهاى مربوط به عبادات بدانها پرداخته اند[76] اما از مجموع اين روايتها, به همراه اجماع و سيره عقلا, به دست مى آيد كه مجنون از انجام تكليفهاى عبادى معاف است. چون شرط و ركن مهم واجب بودن عبادت, درستى عقل است.

نراقى, افزون بر بيان كلى كه در عوائد در رفع تكليف عبادى از ديوانگان داشت, در مستند نيز در لابه لاى بحثهاى خود به گونه گذرا به اين مطلب اشاره دارد.

در گاه بيان شرطهاى واجب بودن روزه مى نويسد:

(الثانى [من الشرايط] العقل. فلايصح الصوم من المجنون, بلاخلاف ظاهر.)[77]

دومين شرط واجب بودن روزه, خردمندى است. پس, روزه ديوانه درست نيست, بدون هيچ ديدگاه ناسازگارى.

در مسأله حج, رأى آنان كه ديوانگان را همانند كودكان دانسته و حج آنان را درست انگاشته اند, نپذيرفته و بر اين باور است كه: حج ديوانگان درست نيست و از حجةالاسلام, بسنده نمى كند.

در بحث زكات مى نويسد:

(لاتجب زكاة فى مال الصبى ولا المجنون, مطلقاً, نقداً كان المال, او غيره.)[78]

دارايى كودكان و ديوانگان, زكات ندارد, چه آن داراييها نقد باشد و يا غير نقد.

3 / 1 ـ 3 . اثر جنون در تصرّفهاى گفتارى:

فقه اماميه, مجنون را در رديف كودك قرار داده و براى همه گونه تصرّفهاى او, گفتار, يا كردار (= قول و فعل) ارزشى قائل نشده و آثار حقوقى بار نكرده است, مانند: نكاح, طلاق و وقف.

نراقى درباره نكاح مجنون و مجنونه مى نويسد:

(لايجوز تزويج فاسد العقل لسفه أو جنون, ذكراً كان أو أنثى مع البلوغ بغير وليّ….)[79]

و در جاى ديگر مى نويسد:

(يشترط فى العاقد ـ سواء كان أحد الزوجين, أو وكيله أو وليه ـ الكمال بالبلوغ والعقل. فلايجوز عقد الصبى, ولاالمجنون فى حال جنونه.)[80]

يكى از شرطها و ويژگيهاى جارى كننده عقد, چه يكى از زوجين باشد يا وكيل, يا وليّ آن دو, كمال عقل و بلوغ است. بنابراين عقد كودك و مجنون, درست نيست[81]

البته در اين جا, يادآورى اين نكته بايسته است كه به اعتقاد فقهاى اماميه, صيغه هايى كه در عقد نكاح از مجنون صادر مى شود, ارزش و اعتبار شرعى ندارد, ليكن وليّ زن و مرد ديوانه, حق دارد بنابه حق ولايت خود بر آنان, در صورت نياز, براى آنان همسر برگزيند و خود, صيغه عقد نكاح را جارى سازد و اگر مصلحت ديد كه اين پيوند گسسته شود, خود, مى تواند طلاق را جارى سازد. محقق نراقى, اين رأى را پذيرفته است[82]

4/1 ـ 3 . اثر جنون در داد وستدها و قراردادها:

از جمله شرطهاى مهم درستى قراردادها, خردمندى دوسوى قرارداد است. از اين روى, هرگونه دادوستد قرارداد مجنون باطل است.

علاّمه نراقى در كتاب بيع, يكى از شرطهاى درستى بيع را خردمندى دو سوى قرارداد و دادوستد دانسته, مى نويسد:

(ومنها: العقل, فلايصح بيع المجنون ولا المغمى عليه ولاالسكران.)[83]

يكى از [شرطهاى درستى دادوستد] خردمندى و عقل دوسوى دادوستد و قرارداد است.

بنابراين خريد و فروش ديوانه و بيهوش و مست, درست نيست.

2 ـ 3 . احكام ابلهان

در فقه اماميه, ابلهى و سفاهت, از سببها و انگيزه هاى حجر است. حجر در لغت به معنى منع است و در اصطلاح حقوق, عبارت است: از بازداشتن شخص از دست يازيدن در دارايى و دخالت در حقوق مالى خود و انجام كارهاى حقوقى, اعم از عقد, يا ايقاع. بنابراين, محجوران, كسانى هستند كه به علت كمى سن, كاستى, يا آشفتگى قواى دماغى, نمى توانند در امور خود آزادانه دخالت ورزند و در دارايى خود دست يازند و تصرّف كنند. از اين روى به كمكها و پشتيبانيهاى قانون گذار نياز دارند.

محجور بودن مالى سفيه در فقه اماميه, پذيرفته شده و در اين مسأله سخن مخالفى وجود ندارد[85]

امّا سفيه همانند مجنون نيست كه تمام تكليفهاى عبادى نيز از او برداشته شده باشد, بلكه به نظر فقيهان, تكليفهاى عبادى سفيه از او برداشته نشده و ا حكام عبادى, بر سفيهان نيز همانند خردمندان, جارى و سارى است.

نراقى مى نويسد:

(وأما السّفاهة, بأقسامها, فلاتمنع شيئاً من الاحكام الشرعية, ولم يترتب عليها فى الشريعة المقدسة حكم سوى أمر واحد, وهو الحجر والمنع عن التّصرفات الماليّة فى بعض أقسامها.)[86]

سفاهت, با همه گونه ها و قسمها, هيچ گونه بازدارندگى از اجراى احكام شرعى ندارد. و تنها حكمى كه بر اين گونه بيماران روانى جارى است, بازداشتن از دست يازيها و تصرّفهاى مالى است و آن هم, تنها پاره اى از تصرّفها و دست يازيها را در بر مى گيرد.

مراد از پاره اى تصرّفهاى روا, تصرّفهايى مانند هبه و يا زكات و خمس و كفاره هاى واجب است.

اين عنوانها كه زير عنوان احكام و تكليفهاى عبادى مالى قرار مى گيرند, چون داراى دو جنبه مختلف عبادى و مالى اند, مورد توجه فقها قرار گرفته اند. و در اين كه آيا سفيه مى تواند اينگونه تصرفها داشته باشد, دو نظر ابراز شده است:

شمارى از آنان, اين گونه عبادتها را از اين جهت كه در آنها تصرّفهاى مالى صورت مى گيرد و سفيه نمى تواند در دارايى خود دست يازد, باطل مى دانند و درستى آن را بسته به اجازه ولى او مى دانند[87]

شمارى ديگر, از جمله محقق حلّى در شرايع الاسلام و محقق نراقى بر اين باورند واجبات مالى, مانند زكات, خمس, وكفاره هاى واجب, بايد از اموال سفيه پرداخت شود[88]

علاّمه نراقى در كتاب زكات مى نويسد:

(الفقر لايمنع من وجوب الزكاة… وكذا السفه لايمنع منه….)[89]

فقر, بازدارنده وجوب زكات نيست… همچنين ابلهى نيز, از پرداخت زكات باز نمى دارد.

وى خريد و فروش سفيه و همچنين اقرار مالى او را نمى پذيرد[90]

بررسى مقايسه اى بيماران روانى از ديدگاه محقق نراقى

در اين بخش, با توجه به سامانه و سيستم طبقه بندى بيماران روانى DSM-IV, تعريفها, ويژگيهاى بالينى و تشخيص افتراقى آنان, ضرورى است احكام فقهى هر كدام از آنان شامل احكام عبادى, اعمال حقوقى, مسؤوليت مدنى, جزايى و كيفرى با توجه به سيستم طبقه بندى مورد نظر محقق نراقى بيان گردد.

از اين روى, در اين قسمت, به بيان اجمالى اين طبقه ها و احكام آنان پرداخته مى شود:

1- عقب ماندگى ذهنى

همچنانكه گذشت DSM-IV عقب ماندگى ذهنى را عملكرد هوشى پايين تر از حدّ ميانه تعريف مى كند كه به اختلال جارى در رفتار انطباقى انجاميده است. DSM-IV چهار نوع عقب ماندگى ذهنى را تعريف مى كند كه بازتاب ميزان تخريب براى هوش است: عقب ماندگى ذهنى خفيف, متوسط , شديد و عميق.

1 ـ 1. عقب ماندگى ذهنى خفيف:

دچار آمدگان به عقب ماندگى ذهنى خفيف, برابر تعريفهاى DSM-IV نمى توانند از نمونه هاى سفاهت قرار بگيرند. چون اين گروه از بيماران, تنها فرقى كه با افراد معمولى دارند, در كاركرد كم تر هوشى (هوشبهر) آنان است ولى از جهتهاى ديگر همانند افراد سالم هستند. اينان مى توانند آموزشهاى حرفه اى فرابگيرند و زندگى موفقى داشته باشند. اينان, تكليفهاى عبادى, مسؤوليت مدنى و احكام كيفرى و جزايى يكسانى با بهره مندان از خرد دارند.

محقق نراقى در عوائد به گروه هاى گوناگون سفيهان اشاره كرده و آنان را زير عنوان: (ضعفاء العقول) نام مى برد و به پاره اى از ويژگيهاى بالينى آنان اشاره مى كند و تنها يك گروه از آنان را داراى احكام مالى مستقل (حجر) مى داند و بقيه را در زمره افراد عادى قرار مى دهد[91]

او, پس از ذكر پاره اى از گروه ها, اين افراد را كه در عرف, از آنان به (ضعيف العقل) ياد مى شود, مى نويسد:

(وجميع هؤلاء الاصناف داخلون تحت التكاليف الشرعية, و متساوون مع غير هم فى الاحكام الفرعيّة من الشرعية والوضعية, إلاّ خفيف العقل الذى ليست له ملكة اصلاح المال أو له ملكة إفساده, فإنه محجور عليه شرعاً من التصرفات المالية, لاتجوز له العقود والايقاعات المتعلّقة بالمال بدون إذن الولى, ولاتُسمع منه الاقارير المالية أو المستلزمة لصرف المال, بالاجماع والاخبار والآية, فهذا النوع من السفيه مخصوص بهذا الحكم.)[92]

و در جاى ديگر, به روشنى يادآور مى شود: همه گروه هاى ابله, در حكم شرعى حَجر, داخل نيستند, تنها و تنها, بر گروهى از آنان احكام حجر جارى است و آنان كسانى هستند كه توانايى اداره مالى زندگى خود را ندارند:

(وملخص الكل: أن المجنون هو فاسد العقل وضائعه. والسفيه: هو خفيف العقل و ناقصه, او ذلك مع من له ملكةإفساد المال, او من ليس له ملكة اصلاحه والثانى, ليس له أثر فى الاحكام الشرعيّة او الوضعية الاّ بعض اصنافه الذى هو من ليس له ملكة اصلاح المال. فيتعلق به الحجر فى التصرّفات الماليه.)[93]

خلاصه آن كه: مجنون, كسى است كه خردش فاسد و تباه شده باشد. و سفيه, كسى است كه سبك عقل و كم خرد باشد.

كسى كه به سبك عقلى دچار آمده باشد, گاه به گونه اى است كه دارايى خود را تباه مى سازد و گاهى نمى تواند دارايى خود را نگهدارد.

گروه نخست [ديوانگان] همه احكام شرعى و وضعى از آنان برداشته شده است.

امّا گروه دوم [ابلهان] در احكام شرعى و وضعى با ديگران شريك هستند, مگر شمارى كه ملكه اصلاح مال ندارند و نمى توانند دارايى خود را نگهدارند و از نظر شرع, محجورند و از دست يازيها و تصرفهاى مالى, بازداشته شده اند.

2 ـ 1. عقب ماندگى ذهنى ميانه و شديد

امّا عقب ماندگان ذهنى, با توجه به معيارهاى روان پزشكى و مجموع سخنان نراقى:

به دست مى آيد كه اين گروه از بيماران, نمونه ابلهى و در رديف ابلهان قرار مى گيرند و از تصرفهاى مالى, بازداشته اند. ملاكهاى بيان شده در DSM-IV با ملاكهاى بيان شده در فقه سازگار است.

بر اينان, تكليفهاى عبادى: نماز, روزه و… واجب است; امّا از تصرفهاى مالى بازداشته شده اند. از اين روى هرگونه دادوستد و قراردادى كه انجام دهند, باطل است و در اصطلاح, اينان غير رشيدند.

در مورد مسؤوليت جزايى, اين گونه افراد,چنانكه نراقى بدان اشاره كرده, با افراد سالم يكسانند. و در برابر كارهايى كه انجام مى دهند, بايد پاسخ گو باشند.

3 ـ 1. عقب ماندگى ذهنى عميق

اينان, با اطلاعات داده شده در DSM-IV, به نظر مى رسد خارج از دائره تكليف قرار داشته و در زمره كسانى هستند كه زير عنوان فاسد عقل نام برده مى شوند.

برابر نظريه نراقى, كه جنون را يكى از نمونه هاى فساد عقل مى دانست, اينان به دليل ناتوانى عقلى در رديف ديوانگان قرار مى گيرند.

وى در بحث جنون, چنانكه گذشت, همه گونه هاى فساد عقل را داخل در حكم جنون قرار مى دهد:

(وبالجملة: فساد العقل باقسامه هو الجنون, والمتّصف به هو المجنون.)[94]

جدول بررسى مقايسه اى احكام عقب ماندگان ذهنى
درجه عقب ماندگى

خفيف

متوسط

شديد

عميق

احكام عبادى

صحيح

صحيح

صحيح

باطل

اعمال حقوقى

(عقود, معاملات,

نكاح طلاق و…)

صحيح

باطل

باطل

باطل

مسؤوليت مدنى (اقرار, شهادت, ضمانت و…)

صحيح

باطل

باطل

باطل

مسؤوليت جزايى وكيفرى (قصاص,ديات و حدود)

دارد

دارد

دارد

ندارد

2- اختلالهاى دليريوم, دمانس, فراموشى و ديگر اختلالهاى شناختى

همان گونه كه در بخش نخست مقاله شرح داده شد DSM-IV سه گروه از اختلالها: دليريوم, دمانس و فراموشى را, كه نشانه هاى مشترك; يعنى تخريب شناختى (در مَثَلْ اختلال حافظه, زبان يا توجّه) دارند, با هم طبقه بندى كرده است.

با توجه به اطلاعات گرفته شده از اين سيستم, به جداسازى احكام دچار آمدگان به اين گروه از اختلالها, از نگاه محقق نراقى, مى پردازيم:

1 ـ 2. اختلال دليريوم; دمانس و زوال عقل

با تعريفى كه از اين اختلال در DSM-IV شده است, مى توان آن را در رديف فساد عقلى دانست كه محقق نراقى از آن به جنون تعبير كرده است. نشانى اساسى اين اختلال, اختلال هوشيارى, آسيب ديدگى حافظه, اختلال جهت يابى, اختلال زبان, اختلال درك, اختلال جهت يابى به زمان, مكان و يا هويت است.

با اين اطلاعات, مى توان گفت: اين گونه بيماران, از جهت حكمى از طبقه جنون بشمارند, گرچه از جهت موضوعى نمى توان اين بيماران را در زمره ديوانگان دانست.

زيرا از مجموعه اطلاعاتى كه درباره اين بيماران وجودارد, به دست مى آيد, قوه خردورزى و انديشه اين گونه بيماران, به شدت آسيب ديده است. با تعريفى كه نراقى از جنون ارائه كرد و گفت: جنون, يعنى فساد عقل و احكام جنون را بر هر كسى كه فساد عقل داشت, جارى مى دانست, مى توان گفت: عبادتها و همه قراردادها و دادوستدهاى اينان باطل و در تمامى احكام, پيرو شخص مجنون خواهند بود.

2 ـ 2. اختلالهاى فراموشى

اين اختلال, كه دچار آمدگان به آن, بانشانه اختلال حافظه, بازشناخته مى شوند, با توجه به اطلاعات DSM-IV, مى توانند در زمره افراد فراموشكار قرار بگيرند و احكام فراموشكاران در فقه بر آنان جارى شود. اين گروه از بيماران, از جهت خردورزى و انديشه, سالم به نظر مى آيند,از اين روى در احكام عبادى و ديگر احكام, پيرو طبقه خود هستند. يعنى كارهاى عبادى آنان درصورت فراموشى, بايد قضا گردد.

در كارهايى كه نياز به هوشيارى است, مانند: قضاوت, شهادت, اقرار, وكالت و ديگر كارهاى حقوقى, كارهاى آنان غيرنافذ است.

نراقى به طبقه اى از بيماران روانى به نام: (مغفّل) اشاره دارد و در شرح ويژگيهاى بالينى آنان مى نويسد:

(هو الّذى لايحفظ ولايضبط, ويدخل فيه التزوير والغلط, وهو البله ـ كما صرّح به جماعة ـ وكذا من يكثر غلطه و نسيانه, ومن لم يتنبّه لمزايا الأمور و تفاصيلها.)[95]

[مغفّل] كسى است كه قوه حافظه و ضبط نداشته باشد و دچار تزوير و اشتباه مى شود. و اين بيماران, ابله هستند, همان گونه كه شمارى از فقيهان, به روشنى يادآور شده اند. و همچنين كسى كه اشتباه و فراموشى او زياد است و به رمز و راز أمور غافل [در حكم ابلهان است].

اين بيان, در كتاب شهادات نيز آمده است. وى شهادت فراموشكار را در حكم شهادت مجنون دانسته است.

از اين روى, از اين عبارت مى توان چنين نتيجه گرفت: كارهايى كه نياز به هوشيارى و دقت دارند, از دچار آمدگان به اين اختلال, پذيرفته نيست.

3- اسكيزوفرنى96

اسكيزوفرنى, كه از آن به عنوان جنون نام برده مى شود, شاخص ترين نمونه تعريفها و ويژگيهاى جنون در فقه مى تواند باشد. با گزارشات DSM-IV از اين بيمارى كه در بخش اول مقاله, به طور مختصر, به پاره اى از آن اشاره كرديم, مى توان بدون دغدغه پذيرفت كه احكام مجنون بر اين گونه بيماران جارى است. در اصل, مجنونى كه در روايات و طب اسلامى و در فقه, از آن سخن رفته و در روان پزشكى, به عنوان اسكيزوفرنى شناخته شده است. با توجه به اين كه داده ها, هماهنگ با اين عقيده است كه اسكيزوفرنى يك بيمارى مغزى است كه كاركرد طبيعى بسيارى از تواناييهاى شناختى را در هم مى ريزد, مى توان آن را از نمونه هاى فساد عقل دانست كه به نظر نراقى سرچشمه بيمارى جنون است. برابر اين سخن, بنابر نظريه محقق نراقى كه گويا بدون مخالف باشد, تكليف از اين گونه بيماران, برداشته شده است, به دليل اين كه ملاك و معيار اصلى در توجه تكليف به انسان, وجود قوه عاقله سالم و طبيعى است. شخص دچار آمده به اسكيزوفرنى, از عقل سالم, بى بهره است.

4- ديگر اختلالهاى پسيكوتيك

اين اختلالها از جهت نشانه ها, همانند اختلال اسكيزوفرنى اند و تنها اختلاف آنها, با اسكيزوفرنى در مدت زمان است. به طور معمول, اختلالهاى پسيكوتيك, كم تر از اختلالهاى اسكيزوفرنى, از جهت مدت زمان طول مى كشد. با اين اطلاعات و ويژگيها, دچار آمدگان به اين نوع اختلالها, از جهت حكم فقهى, همانند بيماران اسكيزوفرنى هستند.

5- اختلالهاى تجزيه اى

با داده هاى روان پزشكى, در مورد اختلالهاى تجزيه اى و مجموع اطلاعات گرفته شده از DSM-IV به نظر مى رسد, اختلال, فراموشى تجزبه اى و گريز تجزيه اى كه بيش تر, حافظه بيمار دچار آسيب ديدگى مى شود, از جهت حكم, پيوسته به اختلال فراموشى است. اما اختلال هويت تجزيه اى و مسخ شخصيت, كه در هر دو, هويت شخص آسيب مى بيند بيش تر نشانه هاى آن, با نشانه هاى اسكيزوفرنى, همانند است, از جهت حكم, پيوسته به اسكيزوفرنى است.

توجه به اين نكته ضرورى است: محقق نراقى, چنانچه گذشت, همه مرتبه هاى فساد عقل حتى كاركرد درست نداشتن قوّه خيال را نيز, در رديف فساد عقل دانسته بود.

6- احكام دچارآمدگان به اختلالهاى شخصيت:

همچنانكه در بخش اول مقاله گذشت DSM-IV اختلالهاى شخصيت را در سه گروه جمع كرده است:

گروه اول اختلالهاى شخصيت: اسكيزوئيد, پارانوئيد و اسكيزوتايپى را در بر مى گيرد.

گروه دوم, اختلالهاى شخصيت نمايشى, خود شيفته, ضد اجتماعى و مرزى را در بر مى گيرد.

سوّمين گروه اختلالهاى شخصيت: دورى گزين, وابسته, وسواسى ـ جبرى, و منفعل ـ مهاجم را در بر مى گيرد.

از ميان اين اختلالها, با اطلاعات و داده هاى روان پزشكى و ويژگيهاى بالينى DSM-IV اختلال شخصيت اسكيزوتايپى, اختلال شخصيت ضد اجتماعى, و اختلال شخصيت مرزى, به گونه اى با بحث فساد عقل در پيوند است و ديگر اختلالها, نمى توانند, نمونه فساد عقل باشند.


پى نوشتها: [1] روان پزشكى قانونى, سيد مسعود موسوى نسب, على اصغر پناهى متين11/, دانشگاه علوم پزشكى شيراز.
[2] فصلنامه انديشه و رفتار, داويديان هارطول, شماره 9 و 10 سال 1376.
[3] همان18/.
[4] گفت وگوهاى فلسفه فقه9/.
[5] روان پزشكى قانونى 52/.
[6] همان52/ ـ 53.
[7] راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى, انجمن روان پزشكان آمريكا, گروه مترجمين, ج25/1 ـ 26, دانشگاه شاهد.
[8] روان پزشكى قانونى27/.
[9] خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى, هارولدج. كاپلان بنيامين سادوك, ترجمه پورافكارى, شهر آشوب, ج505/1.
[10] همان27/.
[11] همان489/, 490.
[12] آسيب شناسى روانى, سعيد شاملو303/, تهران, 1375.
[13] خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى, ج331/3.
[15] همان, ج1 / 109 .
[14] DSM-IV, ج107/1.
[16] همان110/.
[17] خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى, ج249/3.
[18] آسيب شناسى روانى309/ ـ 310.
[19] همان308/.
[20] DSM-IV, ج110/1 ـ 111.
[21] آسيب شناسى روانى309/.
[22] همان306/.
[23] DSM-IVج111/1.
[24] خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى, ج350/3.
[25] آسيب شناسى روانى306/.
[26] خلاصه روان پزشكى, ج332/3.
[27] همان, ج528/1.
[28] DSM-IV, ج240/1 ـ 245.
[29] خلاصه روان پزشكى, ج542/1.
[30] DSM-IV, ج257/1.
[31] همان259/.
[32] خلاصه روان پزشكى, ج560/1.
[33] DSM-IV, ج294/1.
[34] خلاصه روان پزشكى, ج148/2.
[35] همان, ج149/2.
[36] همان154/.
[37] همان155/.
[38] همان156/.
[39] همان169/.
[40] همان 174 ـ 175.
[41] همان406/.
[42] همان409/.
[43] همان414/.
[44] همان535/.
[45] همان.
[46] همان.
[47] همان543/.
[48] همان540/.
[49] همان544/ ـ 545.
[50] همان548/ ـ 549.
[51] همان533/ ـ 534.
[52] همان555 ـ 558.
[53] عوائد الايام, احمد نراقى513/, مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى, قم.
[54] همان.
[55] همان518/.
[56] همان513/.
[57] مستندالشيعه, احمد نراقى, ج1 / 340, آل البيت, قم.
[58] كشف الغطاء, شيخ جعفر كاشف الغطاء253/.
[59] جامع المدارك, ج189/2,المعجم الفقهيه, ج90/9.
[60] عوائد الايام515/.
[61] همان518/.
[62] همان513/.
[63] همان516/.
[64] فرهنگ عميد, ماده سفاهت.
[65] مجمع البحرين, ج346/6.
[66] شرايع الاسلام, محقق حلّى, ج353/2.
[67] حقوق مدنى, اشخاص و محجورين204/.
[68] عوائد الايام514/.
[69] همان515/.
[70] همان516/.
[71] همان522/.
[72] همان515/.
[73] همان517/.
[74] دائرة المعارف تشيع, ماده جنون.
[75] عوائد الايام518/.
[76] مستند الشيعه, ج25/8; ج106/6.
[77] همان, 339/10.
[78] همان11/9.
[79] همان, 134/16.
[80] همان 99/.
[81] همان99/.
[82] همان134/.
[83] همان, ج266/14.
[84] همان266/.
[85] حدائق الناضره, شيخ يوسف بحرانى, ج378/20, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسين.
[86] عوائد الايام519/.
[87] مستمسك العروة الوثقى, ج12/9.
[88] شرايع الاسلام, ج3 698/.
[89] مستندالشيعه, ج61/9.
[90] همان, ج266/14; ج170/17.
[91] عوائد الايام 522/ ـ 523.
[92] همان222/.
[93] همان525/.
[94] همان516/.
[95] مستندالشيعه, ج27/18.
[96] خلاصه روان شناسى, ج158/2.
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 29  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست