responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 11  صفحه : 10
حسن بن محبوب كوفى
(149 ـ 224)
محمدباقر بهبودى

ابوعلى حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر بجلى, معروف به سرّاد, از بزرگان رجال شيعه و راويان نامور است.

وى, در شمار مواليان اعراب و نژاد از مردم سند هندوستان مى برد.

جد اعلاى وى, وهب, از برده هاى جرير بن عبداللّه بجلى, صحابى مشهور بود كه در سال 51 هجرى, به درود حيات گفته است.

وهب, در هنر زره بافى, استاد بوده, از اين روى, به وى (سرّاد) و يا (زرّاد) مى گفته اند و اين لقب, بر تمام نسل وى گفته مى شده است.

آن گاه كه وهب در خدمت مولاى خود, جرير بن عبداللّه بجلى, به حضور اميرالمؤمنين على(ع) رسيد, از حضرت تقاضا كرد: مرا از مولايم, جرير, خريدارى بفرماييد, تا پيوسته و هماره در خدمت و همراه شما باشم. اميرالمؤمنين, خريدار غلام شد و مولاى وى كه با حضرت يكدل و يك رنگ نبود, در پاسخ آن سرور گفت:

(اين برده آزاد است. من او را از قيد بردگى آزاد كرده ام.)

چون نتوانست حرفِ خود را پس بگيرد, آزادى غلام قطعى شد و به اميرالمؤمنين پيوست, ولى ولاء عتق, يعنى وابستگى قانونى او به جرير بن عبداللّه بجلى, برقرار ماند و نسل وى, به عنوان: مولاى بجليه و مولاى جرير, نام بُردار شدند.

اين گزارش را جعفر بن محمد بن حسن بن محبوب مى دهد و افزون بر آن, از شكل و شمايل و ويژگيهاى جسمى وى نيز ياد مى كند:

(على بن محمد القتيبى, قال حدثنى جعفر بن محمد بن الحسن بن محبوب, نسبة جده الحسن بن محبوب: ان الحسن بن محبوب, ابن وهب, ابن جعفر بن وهب, وكان وهب عبدا سندياً مملوكا لجرير بن عبداللّه البجلى و كان زرّاداً فصار الى اميرالمؤمنين(ع) وسأله ان يتباعه عن جرير, فكره جرير ان يخرجه من يده, فقال: الغلام حرّ قد اعتقته! فلما صحّ عتقه صار فى خدمة اميرالمؤمنين.

ومات الحسن بن محبوب فى آخر سنة اربع وعشرين ومأتين وكان من ابناء خمس و سبعين سنة وكان آدم شديد الأدمة انزع سناطاً خفيف العارضين ربعة من الرجال يخمع من وركة الأيمن.)[1]

برابر اين گزارش, حسن بن محبوب, گندمگون و تيره رنگ بوده و دو سوى پيشانى وى, مو نداشته, موهاى سرش صاف و موهاى صورت او, كم پُشت بوده است.

از نظر استخوان بندى بدن, چهارشانه و از لگن خاصره سمت راست, مى لنگيده است.

وى, در اواخر سال 234هـ.ق. در حالى كه حدود هفتاد وپنج سال سن داشته, دار فانى را وداع كرده است. ابن نجاشى, آن جا كه هارون بن حسن بن محبوب را عنوان مى كند, نام پدرانِ وى را به همين ترتيبى ياد مى كند كه از زبان نواده او, جعفر بن محمد بن حسن بن محبوب شنيديم:

(هارون بن الحسن بن محبوب بن وهب بن جعفر بن وهب البجلي مولى جرير بن عبداللّه, ثقة, صدوق. روى عن ابيه وعن الرّجال. له كتاب نوادر.)[2]

هارون, مردى مورد اعتماد و راستگو بود. از پدرش, حسن بن محبوب و از ديگر رجال مذهبى, روايت مى كند. كتاب نوادرى هم دارد كه اصحاب ما از آن روايت كرده اند.

شيخ طوسى هم, هارون بن حسن بن محبوب و برادر وى, محمد بن حسن بن محبوب را در شمار راويان ياد مى كند[3]

اين مى رساند كه خاندان ابن محبوب, همگان, به راه پدر مى رفته اند و از ميراث امامت پاس مى داشته اند.

شيخ طوسى درباره حسن بن محبوب مى نگارد:

(الحسن بن محبوب السراد و يقال له الزراد ويكنى أبا على, مولى بجيله, كوفى ثقة روى عن ابى الحسن الرضا, عليه السلام, و روى عن ستين رجلاً من اصحاب ابى عبداللّه, عليه السلام, و كان جليل القدر و يعد فى الاركان الاربعة فى عصره وله كتب كثيرة, منها كتاب المشيخة, كتاب الحدود, كتاب الديات, كتاب الفرائض, كتاب النكاح, كتاب الطلاق, كتاب النوادر نحو الف ورقة وزاد ابن النديم, كتاب التفسير, كتاب العتق…)[4]

شيخ طوسى در اين فراز از سخن خود, حسن بن محبوب را از اركان چهارگانه زمان خود مى شمارد, در حالى كه از ديگر اركان چهارگانه آن عصر, نامى نمى برد. گويا ديگر اركان چهارگانه عبارت بودند از: حسن بن فضّال, صفوان بن يحيى, ابن ابى عمير. آن گونه كه بريد عجلى, زرارة بن اعين, محمد بن مسلم و ابوبصير مرادى از اركان چهارگانه عصر پيشين بوده اند.

ابن محبوب نگاشته هاى چندى دارد كه مهم تر از همه, مشيخه اوست. ابن محبوب در اين نگاشته, تمامى استادان و مشايخ خود را, شايد به ترتيب زمان ديدار, مى آورد و آنچه از آنان با سماع و اجازه, روايت كرده, در زير نام هر يك يادآور مى شود كه پس از بررسى همه سويه, روشن شده كه در بين صد تن از استادان و مشايخ وى, شصت تن از شاگردانِ امام صادق(ع), بوده اند: (روى عن ستين رجلاً من اصحاب ابى عبداللّه, عليه السلام.)

ابو جعفر احمد بن حسين بن عبدالملك, از شاگردان مورد اعتماد اين محبوب است. وى, وقتى متوجه مى شود كه مشيخه بسيار گرانبهاى حسن بن محبوب, كاستيهايى دارد, دست به اصلاح آن مى زند و نام مشايخ ابن محبوب را به ترتيب حروف الفبا سامان مى دهد و روايات يكايك آنان را بى كم وكاست, در زير نام هر يك مى آورد, تا بازيابى نام مشايخ آسان شود.

شيخ طوسى و ابن نجاشى, باب بندى وى را ستوده اند و چنان مى نمايد كه از آن تاريخ به بعد, همين نسخه باب بندى شده كه به گونه المعجم الكبير به بازار ورّاقان راه يافت, با استقبال اهل فن, رو به رو شد و اين سبب شد كه نسخه هاى باب بندى نشده از دور خارج بشوند و متروك بمانند; از اين روى مى بينيم كه در عصر شيخ طوسى, تنها نسخه باب بندى شده, مورد سماع و قراءت قرار مى گرفته و شيخ طوسى در پرداختن كتاب تهذيب و استبصار خود, از همين نسخه, بهره بردارى مى كرده است.

شيخ طوسى, در فهرست, آن جا كه از مشيخه ابن محبوب, سخن به ميان مى آورد, مى نويسد:

(واخبرنا بكتاب المشيخة قراءةً عليه احمد بن عَبْدون, عن على بن محمد بن الزبير, عن الحسين بن عبدالملك الأودى, عن الحسن بن محبوب.)[5]

من, كتاب مشيخه را بر استادم احمد بن عَبدون قراءت كردم و او مى گفت: اين نسخه را بر استادم, على بن محمد بن زبير, قراءت كرده ام و على بن محمد بن زبير, همين نسخه از كتاب مشيخه را از احمد بن حسين بن عبدالملك أودى, به روايت از نويسنده آن, حسن بن محبوب, روايت مى كرد.

همو, درترجمه احمد بن الحسين عبدالملك ابوجعفرالأودى مى نويسد:

(كوفى ثقة مرجوع اليه بوب كتاب المشيخة بعد أن كان منثورا وجعله على اسماء الرجال ولم يعرف له شىء ينسب اليه غيره, سمعنا هذه النسخة من احمد بن عبدون, قال: سمعتها من على بن محمد بن الزبير, عن أحمد بن الحسين بن عبدالملك.)[6]

به همين ترتيب, در آخر تهذيب و استبصار مى نويسد:

(ما ذكرته عن الحسن بن محبوب ما اخذته من كتبه و مصنفاته, فقد اخبرنى بها احمد بن عبدون عن على بن محمد بن الزبير القرشى, عن احمد بن الحسين بن عبدالملك الأودى, عن الحسن بن محبوب و اخبرنى به ايضاً….)[7]

آن جا كه من حديثى را از مشيخه ابن محبوب استخراج كرده ام, آن حديث را به وسيله استادم احمد بن عَبْدون, ازعلى بن محمد بن زبير, از احمد بن حسين بن عبدالملك أودى روايت مى كنم. و همچنين استادان ديگرى مشيخه ابن محبوب را براى من روايت كرده اند.

پس از تدوين و باب بندى و دسته بندى مشيخه ابن محبوب. اين سبك تدوين و باب بندى, الگوى ديگران قرار گرفت. از جمله سليمان بن احمد بن ايوب طبرانى (260 ـ 360) معجم كبير خود را با الگوگيرى از مشيخه ابن محبوب, نگاشت و شنيده ها و روايات خود را در زير نام هر يك از مشايخ خود, درج كرد كه پس از محاسبه و بررسى, روشن شد اين استاد بزرگ حديث, از هزار نفر مشايخ اهل سنت, سماع و اجازه به دست آورده است.

طبرانى, براى شنيده ها و روايات خود, معجم ديگرى مى نگارد و در آن, نام مشايخ خود را يك به يك مى آورد, ولى همه روايات آنان را يادآور نمى شود, بلكه از هر استادى چند حديث مهم درج مى كند و نام اين معجم را المعجم الوسيط مى گذارد.

پس از آن معجم ديگرى, مى نگارد و زير نام هر يك از مشايخ و استادان خود, تنها يك حديث ياد مى كند و نام آن را المعجم الصغير مى گذارد.

شيخ صدوق, كه معاصر با اين استاد بزرگ اهل سنت است, در نامه اى از وى تقاضاى اجازه مى كند و طبرانى با فرستادن يك نسخه از المعجم الصغير, به وى اجازه روايت مى دهد:

(أخبرنا سليمان بن احمد بن ايّوب اللخمى فيما كتب الينا من اصبهان, قال: حدَّثنا احمد بن قاسم بن مساور الجوهريّ…)[8]

شيخ صدوق, پس از ديدن اين اثر و روش كار طبرانى, به فكر مى افتد كه به ترتيب معجم طبرانى, نام هر يك از مشايخ خود را بياورد و از هر يك, تنها يك حديث يادآور شود. اين كار را انجام مى دهد و ابن نجاشى, از اين اثر, چنين ياد مى كند:

(كتاب فيه ذكر من لقيه من اصحاب الحديث و عن كل واحد منهم حديث.)

مشيخه ابن محبوب, يك بار ديگر هم باب بندى و دسته بندى شده, البته به گونه كتابهاى فقهى, از كتاب طهارت آغاز و به كتاب ديات و نوادر پايان پذيرفته است.

اين باب بندى و دسته بندى, به دست ابوسليمان داود بن كوره قمى, از مشايخ كلينى, درنيم قرن بعدى انجام پذيرفته است.

(هو الذى بوب… كتاب المشيخة للحسن بن محبوب السراد على معانى الفقه… هو مشايخ الكليني…)[9]

وى, كتاب نوادر ابوجعفر احمد بن محمد بن عيسى اشعرى, رئيس حوزه علميه قم را هم, به گونه كتابهاى فقهى, دسته بندى و باب بندى كرده است:

(داود بن كوره ابوسليمان القمى, و هوالذى بوب كتاب النوادر لأحمد بن محمد بن عيسى.)

اين دسته بندى و ترتيب و باب بندى, براى فقيهان, كاربُرد بهترى داشت و دسته بندى نخست, براى محدثان و محققان.

از نسخه هاى مشيخه ابن محبوب, اكنون كسى اطلاعى ندارد و آخرين خبرى كه از آن در دست داريم, مربوط مى شود به زمان شهيد ثانى (ت: 966) كه وى از مشيخه ابن محبوب, حدود هزار حديث گزين و به خط خود رونوشت و نسخه بردارى مى كند.

(و رأيت بخطه كتاباً فيه احاديث نحو الف حديث, انتخبها من كتاب المشيخة للحسن بن محبوب.)[10]

ابن محبوب, از نظر شيخ طوسى (فهرست46/) ثقه و مورد اعتقاد است:

(الحسن بن محبوب السراد, ويقال له الزراد ويكنى أبا على, مولى بجيلة, كوفى ثقة….)

و بعدها اين مورد اعتماد بودن, شهرت يافت و اكنون كسى در مورد اعتماد بودن وى, ترديدى ندارد; امّا در عهد اول, شمارى از ناقدان معاصرش, بر وى خرده مى گرفتند كه چرا تقواى علمى ندارد و اصول فنى را رعايت نمى كند و چرا بدون سماع و اجازه و قراءت از نسخه هاى كهن روايت مى كند و يادآور نمى شود كه اين رشته احاديث, به گونه (وجاده) به دست آمده است:

(قال نصر بن الصبّاح: ابن محبوب, لم يكن يروى عن ابن فضال, بل هو اقدم من ابن فضّال واسن. واصحابنا, يتّهمون ابن محبوب فى روايته من ابن ابى حمزه و سمعت اصحابنا ان محبوبا ابا حسن كان يعطى الحسن بكل حديث يكتبه عن على بن رياب درهماً واحدا.)[11]

در اين باره, از همه بيش تر, ابوجعفر اشعرى, رئيس حوزه قم, بر او خرده مى گرفته و با آن كه سالها به رسم شاگردى از محضر وى بهره برده و روايات فراوانى از وى به دست آورده بوده, در عهد زعامت خود, روايت از كتاب وى را حرام كرده است:

(قال نصربن الصبّاح: احمد بن محمد بن عيسى لايروى عن ابن محبوب, من اجل ان اصحابنا يتّهمون ابن محبوب فى روايته عن ابى حمزه.)[12]

اين اتهام از آن نظر قوى به نظر مى رسد كه ابن محبوب تفسير ابوحمزه را روايت مى كرد, در حالى كه با توجه به سن و سال وى, امكان نداشت كه ابوحمزه ثمالى (ت:150) را ملاقات كرده باشد.

ابن محبوب از رجال ديگرى هم روايت مى كرد كه از ديدگاه معاصرانش, زمان حيات آنان را درك نكرده بود, از جمله, محمد بن اسحاق بن يسار مدنى (ت:151) صاحب سيره معروف, كه ابن محبوب, بى واسطه از وى روايت كرده است:

(على بن ابراهيم, عن ابيه, عن ابن محبوب, عن محمد بن اسحاق المدنى, عن ابى جعفر, عليه السلام.)[13]

اين اتهام, با توجه به سن و سالى كه نوه وى, جعفر بن محمد بن حسن بن محبوب براى جد خود اعلام كرده و ولادت او را در حدود سال 149 هجرت مشخص مى كند, قاطعيت كامل دارد و درخور دفاع نخواهد بود. البته در همان تاريخ هم, روايت از نسخه هاى معتبر كه شواهد علمى بر درستى آنها گواهى دهد و يا براساس وصيت مؤلف به دوستانش تحويل شود, در نظر گروهى حجّت و معتبر بود:

(لم يكن لاحد من هذه الاصول والمؤلفات, الاّ بالمُناوَله وهو أن يتناول النسخة الاصليه من مؤلفها فيكتب عنها نسخة صحيحة لنفسه, أو بالسَّماع وهو أن يقرأ صاحب الاصل من نسخته ويكتب الراوى عنه باملائه. أو بالتمليك وهو أن يستوهب نسخة الاصل من صاحبها أو يشتريها من وُرّاثه أو يرثها من ابيه أو جدّه أو من صديقه بالوصاية الشرعيّة أن يُسَجِّلَ على ظهرنسخته أنها خطُّ فلان. أو منقولة عن خطّ فلان مقروة على فلان يرويها عن فلان. أو مأخوذة عن فلان بالوصايه أو الوراثة أو الابتياع, ليكون ثبت ذلك تذكرة لنفسه و وثيقة للآخرين من بعده.)[14]

پس از مدتى كه درستى اين ديدگاه در روايت از نسخه هاى معتبر كه شواهد علمى بر درستى آنها گواهى دهد و… وجدانى شد و مورد پذيرش قرار گرفت.

رئيس حوزه قم هم, كم كم از سخت گيريهاى خود دست برداشت و حتى در عهد امام حسن عسكرى(ع) روايت از ضعفا را هم جايز مى شمرد, با اين شرط كه ضعف آنان برهمگان روشن و آشكار شده باشد و نتوانند عيب پوشى كنند و مردم را بفريبند[15]

در نتيجه, حيثيت ابن محبوب اعاده شد و ديگر كسى بر او نكوهش و جرمى روا نداشت, تا آن جا كه ابوجعفر اشعرى, تحريم پيشين خود را شكست: (ثم تاب ورجع عن هذا القول) نه تنها كتابهاى ابن محبوب را روايت مى كرد, كه به تنهايى كتاب نوادر ابوحمزه ثمالى را از طريق همين حسن بن محبوب, روايت مى كرد:

(أخبرنا الحسين بن عبيداللّه, قال حدثنا جعفر بن محمد, قال حدثنا ابى, عن سعد, عن احمد و عبداللّه, ابنى محمد بن عيسى, عن الحسن بن محبوب, عن ابى حمزة: به.)[16]

ابن محبوب, از نظر علمى و فنى نقطه ضعف ديگرى هم داشته است و آن اين كه رجال معاصر وى, گفته اند:

(… سمعت اصحابنا ان محبوبا اباحسن, كان يعطى الحسن بكل حديث يكتبه عن على بن رئاب, درهماً واحدا.)[17]

ابن محبوب, براى هرحديثى كه از على بن رئاب جَرْمى در دفتر خود به ثبت مى رساند, يك درهم نقره از پدرش دريافت مى داشت.

اين حديث, نشان مى دهد كه ابن محبوب, در حدود ده سالگى, تحصيل حديث را آغاز كرده و بيش تر, با تشويق پدر در درس استادان دانش حديث, شركت مى جسته است. از آن جا كه اين سن, سنّى نيست كه براى درك و فهم مسائل مذهبى و روايات كافى و رسا باشد, احاديثى كه در آغاز تحصيل خود, از على بن رئاب و يا ديگر استادان و مشايخ حديث به دست آورد, اعتبار قطعى ندارند, مگر آن كه با حديث ديگر همدوره ها و همدرسهايش برابرى كند و درستى آن به دست آيد.

ولى كم تر كسى از دانشمندان حديث, به اين نكته فنى توجه كرده است و شايد از اين نظر به همه دستاوردهاى حديثى وى اعتماد كامل ورزيده اند كه از همان كودكى, حديث استاد را مى نوشته و در نتيجه كم تر اشتباه مى كرده است.


پى نوشتها: [1] (اختيار معرفة الرجال, المعروف برجال الكشى), شيخ طوسى/584, شماره 1094, دانشگاه مشهد.
[2] (رجال النجاشى), ابى العباس احمد بن على النجاشى, تحقيق محمد جواد نائينى, ج406/2, شماره 1182, دارالاضواء , بيروت.
[3] (رجال), شيخ طوسى 408/, اصحاب امام جواد(ع), چاپ نجف.
[4] (الفهرست), شيخ طوسى46/, شماره 151, چاپ نجف.
[5] همان مدرك47/.
[6] همان مدرك23/, شماره 61.
[7] (تهذيب الاحكام), شيخ طوسى, ج10, فصل مشيخه56/, دارالتعارف, بيروت.
[8] (معرفة الحديث), محمد باقر بهبودى40/, علمى و فرهنگى; (معانى الاخبار), شيخ صدوق, مقدمه عبدالرحيم ربانى شيرازى51/, دارالمعرفة, بيروت.
[9] (معجم رجال الحديث), سيد ابوالقاسم خويى, ج127/7, دار الزهراء, بيروت.
[10] همان مدرك 374/; امل الامل, شماره 81.
[11] (اختيار معرفة الرجال)585/, شماره 1095.
[12]همان مدرك512/, شماره 989.
[13] (كافى), ثقة الاسلام كلينى, ج95/8, دارالتعارف, بيروت.
[14] (معرفة الحديث)28/, 29.
[15] (اختيار معرفة الرجال)512/, شماره 989.
[16] (رجال النجاشى), ج291/1, شماره 296.
[17] (اختيار معرفة الرجال)585/, شماره 1095.
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 11  صفحه : 10
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست