كربلا! دست من و دامن تو
آفرين بر حرم و ساكن تو
قلب از دورى تو سوزان است
ديده گريان و جگر بريان است
پاى تا سر به تو من مشتاقم
در فراق حرمت بىطاقم
مرغ دل شوق صفايت دارد
قلب آهنگ لقايت دارد
آه و افسوس كه اين دژخيمان
راه بستند بر اهل ايمان!
آفرين بر تو
باز در خاطرهها، ياد تو اى رهرو عشق
شعله سركش «آزادگى» افروخته است!
يك جهان بر تو و بر همّت و مردانگىات
از سر شوق و طلب، ديده جان فروخته است
نقش پيكار تو، در صفحه تاريخ جهان
مىدرخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب!