يزيد كناسى از امام باقر عليه السلام سؤال مىكند: ... آيا حضرت على عليه السلام،
از جانب خدا و رسولش حجّت بر مردم در زمان حيات رسول مكرم بود؟ آن حضرت پاسخ داد:
«... نعم يوْم أقامه للناس، نَصَبَه
علماً و دعاهم إلى ولايته و أمرهم بطاعته
؛ آرى از روزى كه او را به عنوان رهبر برگزيد و مردم را به پذيرش رهبرى آن
حضرت دعوت كرد و آنان را به اطاعتش مأمور فرمود». [2]
ولى اهل سنّت كه اعتقادى به نصّ در امر خلافت ندارند معتقدند كه امّت خليفه و
جانشين پيامبر را خود انتخاب كردند و در هر صورت حكومت اسلامى بعد از پيامبر ادامه
يافت.
5. سيره خلفاى نخستين
سيره خلفاى نخستين در باب حكومت نيز، نشان از آميختگى دين با سياست و به
رسميّت شناخته شدن وجود حكومت در اسلام دارد. از آنجا كه مردم از آنان مىخواستند
كه بر اساس كتاب خدا و سنّت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله حكومت كنند، از اين
رو تلاش مىكردند شاكله حكومتى خود را بر اساس دستورات دينى و برگرفته از قرآن و
شيوه حكومتى رسول خدا قرار دهند. و اگر بر خلاف دستورات اسلام در حكومت، مشى
مىشد، مورد اعتراض مسلمانان قرار مىگرفت؛ هر چند گاه اجتهادها بر نص پيشى
مىگرفت. [3] ولى به
هر حال اساس حاكميّت رنگ و بوى دينى داشت.
وهبه زحيلى در كتاب الفقه الاسلامى و ادلّته يادآور مىشود: «تشكيلات حكومت
رسول خدا صلى الله عليه و آله توسط خلفاى او تداوم يافت و البتّه با توجّه به
پيشرفت جامعه، بر عناصر ادارى آن و ساير ابعاد آن افزوده شد و اين تشكيلات سياسى
در دوران خلافت بنى اميّه، بنى عبّاس، عثمانى و ... تداوم يافت». [4]
6. سيره اهل بيت عليهم السلام
سيره ائمّه اهل بيت عليهم السلام نشان مىدهد كه آنان، دين را جداى از سياست
نمىدانستند و به تعبيرى كه در بعضى از زيارتنامهها وارد شده: «ساسة العباد؛ سياستمداران
بندگان خدا» و به بيان امام حسن مجتبى عليه السلام تشكيل حكومت اسلامى يك مسئوليت
الهى است كه بر دوش آنها افكنده شده است،
قيام امام حسين عليه السلام در برابر يزيد و تصريح به اين معنا كه هدف قيامش
اصلاح امر امّت و امر به معروف و نهى از منكر [6] و عدم سكوت در برابر سلطان جائر [7] است و بيعت
گرفتن مسلم بن عقيل در
[1]. براى توضيح بيشتر به كتاب الغدير؛ عبقات الانوار؛ پيام قرآن، ج 9 مراجعه
شود.