نام کتاب : دائرة المعارف فقه مقارن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 31
فقه در لغت
و اصطلاح
فقه در
لغت:
در نگاه بدوى
و مراجعه ابتدايى به كلمات و تعبيرات كثيرى از اهل لغت، به نظر مىرسد كه «فقه» به
معناى مطلق فهم باشد و اين معنا از تعبيراتى نظير گفتههاى ذيل استفاده مىشود:
«الفقه، الفهم. قال اعرابى
لعيسى بن عمر: شهدتُ عليك بالفقه ...». [1]
«الفقه، بالكسر العلم بالشيء
و الفهم له و الفطنة له». [2]
ولى با تأمل
و نگاهى مجدد خصوصاً به عبارات لغويانى كه در مقام تعيين تفاوتهاى ظريف بين
واژگان متشابه برآمدهاند و فروق اللغه را تدوين كردهاند به اين نتيجه مىرسيم كه
«فقه» در لغت، مطلق فهم نيست بلكه موشكافى و ريزبينى و فهم دقيق را «فقه» گويند، و
اگر بخواهيم دقيقتر سخن بگوييم بايد به جاى «فهم دقيق» از واژه «ادراك دقيق» استفاده
كنيم و بگوييم: با مراجعه به فروق اللغه، به اين نتيجه مىرسيم كه فقه در لغت،
مطلق علم به يك شىء و ادراك آن نيست بلكه ريزبينى و ادراك دقيق را «فقه» گويند،
زيرا:
اوّلًا،
گرچه در عبارات مزبور فقه به «مطلق فهم» معنا شده، لكن با مراجعه به بعضى از كتب
لغت به دست مىآيد كه واژه «فهم» خود، برابر با مطلق علم و ادراك نيست بلكه عبارت
از ادراك خفىّ و دقيق است. [4] و با نوعى
استنتاج و تعقّل: (ادراك أمرٍ عن تعقّلٍ و هو الاستنتاج العلمي)
[5] همراه است چنانكه «تفهيم» در مثل «فَهَّمْناها
سُلَيْمانَ ...»[6] بارى بيش از مطلق تعليم دارد
و وقتى مىگوييم: «به او تفهيم كردم» مقصود اين است كه او را به عمق و باطن مطلب
رساندم و اگر «ابن فارس» در «مقاييس اللغه» فقه را به مطلق علم تفسير كرده: (و كلّ
علمٍ لشيء فهو