است.
در اينجا منظور از «أَسْباط» همان تيرههاى بنىاسرائيل است كه هر كدام از يكى از فرزندان يعقوب عليه السلام منشعب شده بودند.
نعمت ديگر اين كه: هنگامى كه بنىاسرائيل در بيابان سوزان، به سوى بيت المقدس در حركت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناكى شدند، و از موسى عليه السلام تقاضاى آب كردند، «به او وحى فرستاديم كه عصايت را بر سنگ بزن و او چنين كرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشيد» «وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً».
و آن چنان اين چشمهها در ميان آنها تقسيم شد «كه هر كدام به خوبى چشمه خود را مىشناختند» «قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ».
از اين جمله استفاده مىشود: اين دوازده چشمه كه از آن صخره عظيم جوشيد نشانهها و تفاوتهائى داشته است، آن چنان كه هر كدام از اسباط بنىاسرائيل چشمه خود را مىشناختند و اين خود سبب مىشد كه اختلافى در ميان آنها بروز نكند و نظم و انضباط حكمفرما گردد و آسانتر سيراب شوند.
نعمت ديگر اين كه: «در آن بيابان سوزان كه پناهگاهى وجود نداشت، ابر را بر سر آنها سايهافكن ساختيم» «وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ».
بالاخره، چهارمين نعمت اين بود كه: «منّ و سلوى را به عنوان دو غذاى لذيذ و نيروبخش بر آنها فرستاديم» «وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى».
درباره «منّ» و «سلوى» اين دو غذاى مطبوع و مفيد كه خداوند به بنىاسرائيل در آن بيابان ارزانى داشت، مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند كه ما در جلد اول همين تفسير، ذيل آيه 57 سوره «بقره» بيان كرديم و گفتيم:
بعيد نيست «منّ» يك نوع عسل طبيعى بوده كه در دل كوههاى مجاور