اصولًا دعوت انبياء خود مهمترين دليل براى آزادى اراده و اختيار انسان است.
سپس مىفرمايد: «به آنها بگو: آيا راستى دليل قطعى و مسلّمى بر اين ادعا داريد؟ اگر داريد، چرا نشان نمىدهيد»؟ «قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا».
و سرانجام اضافه مىكند: «شما به طور قطع هيچ دليلى بر اين ادعاها نداريد، تنها از پندارها و خيالات خام پيروى مىكنيد» «إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ».
***
در آيه بعد، براى ابطال ادعاى مشركان، دليل ديگرى ذكر مىكند، و مىفرمايد: «بگو: خداوند دلايل صحيح و روشن در زمينه توحيد و يگانگى خويش و همچنين احكام حلال و حرام اقامه كرده است، هم به وسيله پيامبران خود و هم از طريق عقل، به طورى كه هيچ گونه عذرى براى هيچ كس باقى نماند» «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ».
بنابراين، آنها هرگز نمىتوانند ادعا كنند كه: خدا با سكوت خويش، عقائد و اعمال ناروايشان را امضاء كرده است، و نيز نمىتوانند ادعا كنند كه در اعمالشان مجبورند؛ زيرا اگر مجبور بودند، اقامه دليل و فرستادن پيامبران و دعوت و تبليغ آنان بيهوده بود، اقامه دليل، دليل بر آزادى اراده است.
ضمناً بايد توجه داشت «حجت» در اصل از ماده «حَجَّ» به معنى قصد مىباشد و به جاده و راه كه مقصود و منظور انسان است، «مَحَجَّه» گفته مىشود، و به دليل و برهان نيز «حجت»، اطلاق مىگردد؛ زيرا گوينده قصد دارد به وسيله آن مطلب خود را براى ديگران ثابت كند.
و با توجه به معنى «بالِغة» (رسا) روشن مىشود كه دلائل خداوند براى بشر