داشت تا آنجا كه مىتواند از آدم عليه السلام و فرزندانش انتقام بگيرد و در فريب آنان بكوشد؛
و نيز به خوبى مىدانست كه خوردن از درخت ممنوع، باعث رانده شدن از بهشت خواهد شد، در صدد وسوسه آنان برآمد، و براى رسيدن به اين مقصود، انواع دامها را بر سر راه آنان گسترد! لذا همان طور كه قرآن مىفرمايد: «به وسوسه كردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بيرون كند، و عورت آنها را كه پنهان بود آشكار سازد» «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما».
و براى رسيدن به اين هدف، بهترين راه را اين ديد كه از عشق و علاقه ذاتى انسان به تكامل و ترقى و «زندگى جاويدان»، استفاده كند و هم عذر و بهانهاى براى مخالفت فرمان خدا براى آنان بتراشد، از اين رو نخست به آدم و همسرش گفت: «خداوند شما را از اين درخت نهى نكرده جز اين كه اگر از آن بخوريد يا فرشته خواهيد شد و يا عمر جاويدان پيدا مىكنيد» «وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ».
و به اين ترتيب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه ديگرى جلوه داد، و اين طور مجسّم كرد كه: نه تنها خوردن از «شجره ممنوعه» زيانى ندارد، بلكه موجب عمر جاويدان و يا رسيدن به مقام و درجه فرشتگان خواهد شد.
شاهد اين سخن جملهاى است كه: در سوره «طه» آيه 120 از قول ابليس مىخوانيم كه مىگويد: يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لايَبْلى: «اى آدم! مىخواهى تو را به زندگى جاويدان و فرمانروائى كهنگىناپذير راهنمائى كنم»؟!