كه به هوش مىآمد مىگفت: أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَانَّهُمْ لايَعْلَمُونَ: «خداوندا قوم مرا ببخش كه نمىدانند»! «1»
خلاصه، او را از هر طريق توانستند آزار دادند، اما او دست از تبليغ و هدايت برنداشت.
قابل توجه اين كه، در اين آيه، تكذيب دو بار ذكر شده، ظاهراً به اين جهت كه دفعه اول به صورت سربسته، و بار دوم شرح آن است.
تعبير به «عَبْدَنا» (بنده ما) اشاره به اين است كه، اين قوم مغرور و طغيانگر، در حقيقت با ما طرف بودند، نه با شخص «نوح»!
جمله «وَ ازْدُجِر» در اصل از «زجر» به معنى دور ساختن و طرد كردن كسى با صداى بلند و فرياد است، ولى به هر گونه عملى كه به منظور مانع شدن كسى از ادامه كارى انجام مىشود، اطلاق مىگردد، و جالب اين كه، در آيه مورد بحث «قالُوا» به صورت «فعل معلوم» آمده، و «وَ ازْدُجِر» به صورت «فعل مجهول»، شايد به اين جهت كه اعمال آنها در زجر «نوح» عليه السلام از گفته آنها بدتر و نارواتر بود، تا آنجا كه خداوند نامى از اين گروه نمىبرد، و آنها را قابل ذكر نمىشمرد.
***
آنگاه مىافزايد: «هنگامى كه نوح از هدايت آنها به كلى مأيوس گشت به درگاه الهى عرضه داشت: پروردگارا! اين گروه طاغى و مجرم، بر من غلبه كردند، پروردگارا انتقام مرا از آنها بگير» «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ».
آنها هرگز در دليل، حجت، و برهان بر من غلبه نكردهاند، ولى از طريق ظلم، و جنايت، و تكذيب و انكار، و انواع زجر و فشار، بر من غلبه كردند، اين قوم