مخلوق) اوست؛ كه او را به مريم القا نمود؛ و روحى (شايسته) از طرف او بود».
بعضى نيز احتمال دادهاند: مراد از «كلمه تقوا»، دستور و فرمانى است كه خداوند در اين زمينه، به مؤمنان داده بود.
ولى مناسب، همان «روحيه تقوا» است كه جنبه «تكوينى» دارد، و زائيده ايمان و سكينه و التزام قلبى، به دستورات خداوند است.
لذا در بعضى از روايات كه از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده «كلمه تقوا» به (حقيقت) «لا الهَ الَّا اللَّهُ» «1»
و در روايتى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده به «ايمان» تفسير شده است.»
در يكى از خطبههاى پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله مىخوانيم: نَحْنَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَ سَبِيْلَ الْهُدى: «مائيم كلمه تقوا و طريقه هدايت». «3»
شبيه همين معنى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام نيز نقل شده كه فرمود: وَ نَحْنَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقى: «مائيم كلمه تقوا و دستگيره محكم الهى». «4»
روشن است: ايمان به «نبوت» و «ولايت»، مكمل ايمان به اصل «توحيد» و معرفة اللَّه است؛ چرا كه آنها همه داعيان الى اللَّه و مناديان توحيدند.
به هر حال، مسلمانان در آن لحظات حساس، گرفتار خشم و عصبانيت و تعصب و نخوت نشدند، و سرنوشت درخشانى را كه خداوند در ماجراى «حديبيه» براى آنها رقم زده بود، با آتش خشم و جهل نسوزاندند.
زيرا مىگويد: «مسلمانان از همه سزاوارتر به تقوا بودند و اهل و محل آن».
بديهى است، از يك مشت جمعيت خرافى و نادان و بتپرست، جز