خدايت تو را فراموش كرده!
گاه، مىگفت: چه نعمتهاى عظيمى داشتى؟ چه سلامت و قدرت و قوتى؟
همه را از تو گرفت، باز هم شكر او را به جا مىآورى؟!
شايد اين تفسير به خاطر آن باشد كه تسلط شيطان را بر پيامبرى همچون ايوب و بر جان و مال و فرزندش، بعيد دانستهاند، اما با توجه به اين كه: اين سلطه اولًا به فرمان خدا بوده، و ثانياً محدود و موقتى بوده و ثالثاً براى آزمايش اين پيامبر بزرگ و ترفيع درجه او صورت گرفته، مشكلى ايجاد نمىكند.
به هر حال، مىگويند: ناراحتى و رنج و بيمارى او هفت سال و به روايتى هيجده سال، طول كشيد و كار به جائى رسيد كه حتى نزديكترين ياران و اصحابش او را ترك گفتند، تنها همسرش بود كه در وفادارى نسبت به ايوب، استقامت به خرج داد.
و اين خود شاهدى است بر وفادارى بعضى از همسران!
اما در ميان تمام ناراحتىها و رنجها، آنچه بيشتر «روح ايوب» را آزار مىداد مسأله شماتت دشمنان بود، لذا در حديثى مىخوانيم: بعد از آن كه ايوب سلامت خود را بازيافت و درهاى رحمت الهى به روى او گشوده شد، از او سؤال كردند:
بدترين درد و رنج تو چه بود؟
گفت: شماتت دشمنان!.
*** سرانجام، ايوب از بوته داغ اين آزمايش الهى، سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اينجا آغاز شد كه به او دستور داد: «پاى خود را بر زمين بكوب، چشمه آبى مىجوشد كه هم خنك است براى شستشوى تنت، و هم گواراست براى نوشيدن» «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ».