از «مقام شكر ايوب» كاسته نشد، بلكه افزوده گشت!
او از خدا خواست كه اين بار بر بدن ايوب مسلط گردد، و آن چنان بيمار شود، كه از شدت درد و رنجورى به خود بپيچد و اسير و زندانى بستر، گردد.
اين نيز از مقام شكر او چيزى نكاست.
ولى جريانى پيش آمد كه قلب ايوب را شكست و روح او را سخت جريحهدار ساخت، و آن اين كه: جمعى از راهبان «بنى اسرائيل» به ديدنش آمده گفتند: تو چه گناهى كردهاى كه به اين عذاب اليم گرفتار شدهاى؟!
ايوب، در پاسخ گفت: به پروردگارم سوگند كه خلافى در كار نبوده، هميشه در طاعت الهى كوشا بودهام، و هر لقمه غذائى خوردم، يتيم و بينوائى بر سر سفره من حاضر بوده.
درست است كه ايوب از اين شماتت دوستان، بيش از هر مصيبت ديگرى ناراحت شد، ولى باز رشته صبر را از كف نداد، و آب زلال شكر را به كفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و جملههاى بالا را بيان نمود، و چون از عهده امتحانات الهى به خوبى برآمده بود، خداوند درهاى رحمتش را بار ديگر به روى اين بنده صابر و شكيبا، گشود، و نعمتهاى از دست رفته را يكى پس از ديگرى، و حتى بيش از آن را به او ارزانى داشت، تا همگان سرانجام نيك صبر و شكيبائى و شكر را دريابند». «1»
بعضى از مفسران بزرگ، احتمال دادهاند: رنج و آزار شيطان نسبت به ايوب از ناحيه وسوسههاى مختلف او بود: گاه، مىگفت: بيمارى تو طولانى شده،