مرغ و ماهى»! در يك لحظه كوتاه، همچون حبابى بر امواج دريا محو و نابود شد!
و نيز روشن سازد، چگونه يك عصاى ناچيز او را مدتى سر پا داشت، و با ملاحظه قامت نشسته يا ايستاده او، جنّيان گرما گرم مشغول كار بودند؟
و نيز چگونه موريانهاى او را بر زمين افكند، و تمام رشتههاى كشور او را به هم ريخت، آرى «يك عصا» نيروى فعال كشورى پهناور را به حركت در آورده بود، و «يك موريانه» آن را از حركت باز داشت!.
ججالب اين كه در بعضى از روايات، آمده است: در آن روز، سليمان عليه السلام ديد جوانى خوشرو، و خوش لباس، از يكى از زواياى قصر بيرون آمد، و به سوى او حركت نمود، سليمان تعجب كرد، گفت: تو كيستى؟ و به اذن چه كسى اينجا آمدى؟! من گفته بودم: هيچ كس امروز اينجا نيايد!
در پاسخ گفت: من كسى هستم كه نه از شاهان مىترسم! نه رشوه مىگيرم!- سليمان بيشتر تعجب كرد- اما او مجالى نداد افزود: من فرشته مرگم، آمدهام تا قبض روح تو كنم! اين را گفت و فوراً او را قبض روح كرد!. «1»
اين را نيز بايد يادآورى كنيم كه، داستان سليمان مانند بسيارى از داستانهاى انبياء، با روايات مجعولى متأسفانه آميخته شده، و خرافاتى به آن بستهاند كه چهره اين پيامبر بزرگ را، دگرگون ساخته، و بسيارى از اين خرافات از «تورات» كنونى گرفته شده است، و اگر ما به آنچه قرآن گفته، قناعت كنيم، هيچ مشكلى پيش نخواهد آمد.
*** 2- چرا مرگ سليمان مدتى مكتوم ماند؟
در اين كه: چه مدت مرگ حضرت سليمان بر كاركنان حكومتش مخفى