خانه پدرم بروم، هنگامى كه به خانه پدر رفتم از مادرم پرسيدم: مردم چه مىگويند؟.
او به من گفت: غصه نخور به خدا سوگند زنانى كه امتيازى دارند و مورد حسد ديگران هستند، درباره آنها سخن بسيار گفته مىشود.
در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله «على بن ابيطالب» عليه السلام و «اسامة بن زيد» را مورد مشورت قرار داد كه در برابر اين گفتگوها چه كنم؟
اما «اسامة» گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله او خانواده تو است و ما جز خير از او نديدهايم (اعتنائى به سخنان مردم نكن).
و اما على عليه السلام گفت: اى پيامبر! خداوند كار را بر تو سخت نكرده است، غير از او همسر بسيار است، از كنيز او در اين باره تحقيق كن.
پيامبر صلى الله عليه و آله كنيز مرا فرا خواند، و از او پرسيد: آيا چيزى كه شك و شبههاى پيرامون «عايشه» برانگيزد هرگز ديدهاى؟
كنيز گفت: به خدائى كه تو را به حق مبعوث كرده است، من هيچ كار خلافى از او نديدهام.
در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله تصميم گرفت اين سخنان را با مردم در ميان بگذارد، بر سر منبر رفت و رو به مسلمانان كرده، گفت: اى گروه مسلمين! آيا من معذورم مردى (منظورش عبداللَّه بن ابى سلول بود) را مجازات كنم كه: مرا در مورد خانوادهام- كه جز پاكى از او نديدهام- ناراحت كند؟!
و همچنين اگر دامنه اين اتهام دامان مردى را بگيرد كه من هرگز بدى از او نديدهام، تكليف چيست؟
«سعد بن معاذ انصارى» برخاسته، عرض كرد: تو حق دارى چنين كسى را مجازات كنى، اگر او از طايفه «اوس» باشد من گردنش را مىزنم (سعد بن معاذ