واقعى هستند» «وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ».
در گذشته، نيز گفتهايم: اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سوئى روى حسّ تشخيص، درك و ديد انسان مىگذارد و سلامت فكر را تدريجاً از او مىگيرد، هر قدر در اين راه فراتر رود پردههاى غفلت و بىخبرى بر دل و چشم و گوش او محكمتر مىشود، سرانجام كارش به جائى مىرسد كه چشم دارد و گوئى نمىبيند، گوش دارد و گوئى نمىشنود، و دريچه روح او به روى همه حقايق بسته مىشود، و حسّ تشخيص و قدرت تميز كه برترين نعمت الهى است از آنها گرفته مىشود.
«طبع» كه در اينجا به معنى «مُهر نهادن» است، اشاره به اين است كه: گاهى براى اين كه: مثلًا كسى دست به محتواى صندوقى نزند و در آن را نگشايد، آن را محكم مىبندند و بعد از بستن با نخ مخصوصى محكم مىكنند، و روى آن مهر مىزنند كه اگر آن را بگشايند، فوراً معلوم خواهد شد.
اين تعبير در اينجا كنايه از نفوذناپذيرى مطلق است.
***
پس از آن نتيجه كار آنها چنين ترسيم شده است: «ناچار و قطعاً آنها در آخرت زيانكارانند» «لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ».
چه زيان و خسرانى از اين بدتر، كه انسان همه امكانات لازم را براى هدايت و سعادت جاويدان در دست داشته باشد، و بر اثر هوا و هوس همه اين سرمايهها را از دست بدهد.
***
و از آنجا كه در برابر دو گروه گذشته، يعنى آنها كه تحت فشار دشمن كلمات كفر آميز را به عنوان تقيه بيان كردند در حالى كه قلبشان مطمئن و مملوّ از