توحيد بخواند، اما فكر كرد، قبلًا آنها را آزمايش كند همين كه لشكريانش احساس كردند: او مىخواهد آئين نصرانيت را ترك گويد، قصر او را محاصره كردند او فوراً به آنها اظهار داشت: منظورم آزمايش شما بود به جاى خود برگرديد، سپس به فرستاده پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: من مىدانم پيامبر شما از ناحيه خدا است. و همان شخص است كه ما انتظار او را داشتيم، اما، چه كنم كه من مىترسم حكومتم از دستم برود و جانم در خطر است. «1»
ولى به هر حال، بايد توجه داشت: اين دو تفسير هيچگونه تضادى با هم ندارند و ممكن است آيه، اشاره به پشيمانى گروههائى از كافران در آن جهان و اين جهان باشد، در حالى كه، نه آنجا و نه اينجا قدرت بازگشت- به جهات متفاوتى- ندارند! (دقت كنيد).
***
آن گاه با لحنى بسيار كوبنده، مىگويد: اى پيامبر! «اينها را به حال خود بگذار (تا همچون چهار پايان) بخورند، و از لذتهاى اين زندگى ناپايدار، بهره گيرند، و آرزوها آنها را از اين واقعيت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد» «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ».
اينها چون حيواناتى هستند كه: جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى، چيزى نمىفهمند، و هر حركتى دارند، براى رسيدن به همينها است.
پردههاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز، چنان بر قلب آنها چيره شده، و آنها را به خود مشغول ساخته كه، ديگر توانائى درك واقعيتى را ندارند.
اما آن گاه كه سيلى اجل به صورت آنها نواخته شود، و پردههاى غفلت و غرور، از مقابل چشمانشان كنار رود، و خود را در آستانه مرگ و يا در عرصه