65. و هنگامى كه متاع خود را گشودند، ديدند سرمايهشان به آنان بازگردانده شده؛ گفتند: «پدر! ما ديگر چه مىخواهيم؟! اين سرمايه ماست كه به ما بازپس داده شده است؛ (پس چه بهتر كه برادر را با ما بفرستى؛) و ما براى خانواده خويش موادّ غذايى مىآوريم؛ و برادرمان را حفظ خواهيم كرد؛ و يك بارِ شتر زيادتر دريافت خواهيم داشت؛ اين پيمانه (بارى كه اكنون گرفتهايم، پيمانه) كوچكى است.»
66. گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا تعهّد الهى مؤكّدى بدهيد كه او را حتماً نزد من خواهيد آورد؛ مگر اينكه قدرت از شما سلب گردد. و هنگامى كه آنها تعهّد مؤكّد خود را در اختيار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آنچه مىگوييم، ناظر و نگهبان است.»
تفسير:
سرانجام موافقت پدر جلب شد
برادران يوسف عليه السلام با خوشحالى فراوان به كنعان بازگشتند، ولى در فكر آينده بودند كه اگر پدر با فرستادن برادر كوچكشان (بنيامين) موافقت نكند عزيز مصر آنها را نخواهد پذيرفت و سهميّهاى به آنها نخواهد داد. ازاينرو قرآن مىگويد:
«هنگامى كه بهسوى پدرشان بازگشتند، گفتند: اى پدر، دستور داده شده كه (بدون حضور برادرمان بنيامين) پيمانهاى (از غلّه) به ما ندهند» (فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ).
«پس برادرمان را با ما بفرست تا سهمى (از غلّه) دريافت داريم» (فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ). «1»