responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 8  صفحه : 577

نكته ناآگاهى شاميان‌

آنچه امام عليه السّلام درباره ناآگاهى و بى‌خبرى لشكر معاويه بيان فرموده (على‌رغم اينكه در ميان مردم شام افراد باهوش فراوان بودند) از مسائلى است كه تاريخ زندگى معاويه نيز آن را تأييد مى‌كند و از جمله دو داستان معروف زير است كه مسعودى در مروج الذهب آورده است:

نخست اينكه مردى از اهل كوفه سوار بر شترى بود و در حال بازگشت لشگر معاويه از صفين وارد دمشق شد، مردى از دمشقيان دامان او را گرفت و گفت اين شتر ماده از من است كه در صفين به غارت رفته (در حالى كه شتر نر بود).

اختلاف آنها بالا گرفت و به نزد معاويه رفتند. مرد دمشقى پنجاه مرد به عنوان شاهد نزد معاويه آورد كه شهادت دادند آن شتر ماده از آن اوست. معاويه برضد مرد كوفى رأى داد و دستور داد شتر را به مرد شامى دهند، مرد كوفى گفت:

معاويه اينها همه شهادت دادند كه شتر ماده از آن اوست و شتر من اساسا ماده نيست، نر است. معاويه گفت: اين حكمى است كه من صادر كرده‌ام و گذشته است.

هنگامى كه جمعيّت متفرق شدند معاويه به سراغ مرد كوفى فرستاد و او را احضار كرد و پرسيد كه قيمت شتر تو چقدر است. او عددى را بيان كرد. معاويه دو برابر آن را به او داد و به او نيكى و محبّت كرد و گفت: پيام من را به على برسان و بگو من با صد هزار نفر لشگر به مقابله تو مى‌آيم از كسانى كه فرق ميان شتر نر و ماده نمى‌گذارند.

داستان دوم اينكه: مردم شام به قدرى در برابر معاويه تسليم بودند كه هنگامى كه مى‌خواست روز جمعه آنها را به سوى ميدان صفين ببرد، اعلام كرد كه نماز جمعه را روز چهارشنبه خواهيم خواند (مردم پذيرفتند و روز چهارشنبه نماز با

نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 8  صفحه : 577
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست