نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 8 صفحه : 560
مكّه مانده بود تا امانتهاى مردم را كه نزد پيغمبر وجود داشت به آنها برساند،
سپس در موقعى مناسب دور از چشم دشمن به سوى مدينه حركت كند.
امام عليه السّلام در اين فاصله كه گرفتار فراق پيشوا و استاد عزيز خود بود،
سخت ناراحت بود و ايّام فراق بر او سنگينى مىكرد. گفتار مورد بحث به خوبى از اين
امر حكايت مىكند كه مىفرمايد: «من خود را در همان راهى قرار دادم كه پيامبر صلّى
اللّه عليه و اله از آن راه رفته بود. همهجا به سراغ او بودم و در گذرگاه يادش
قدم مىزدم تا اينكه به منزلگاه عرج (منزلگاهى نزديك مدينه) رسيدم (و در اين هنگام
احساس آرامش كردم كه به زودى پيشواى محبوبم را خواهم ديد)؛ (فجعلت أتّبع مأخذ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله فأطأ ذكره، حتّى انتهيت
إلى العرج).
اين سخن نشان مىدهد كه امام عليه السّلام در همين چند روز فراق پيغمبر چه
ناراحتى عجيبى داشت، دائما به ياد آن حضرت بود و با ياد او خاطر خود را مشغول
مىداشت و همچون كسى كه عزيزترين عزيزانش را از او گرفته باشند بىتابى مىكرد؛
ولى چارهاى نبود، بايد بماند و ودايع مردم را كه براساس اعتماد به رسول اللّه به
آن حضرت سپرده بودند، به آنها برساند. سپس دور از چشم دشمن آماده حركت به سوى مدينه
شود. از تواريخ اسلامى استفاده مىشود كه بدن امام به سبب سنگهاى فراوانى كه در شب
هجرت پيغمبر به سوى او انداخته بودند، در آن حال كه در بستر پيغمبر خوابيده بود،
سخت مجروح بود؛ ولى تمام اين جراحتها را به فراموشى سپرده و پيوسته در فكر محبوبش
رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله بود.
در پايان اين سخن، مرحوم سيّد رضى سخنى دارد به اين شرح:
اينكه امام مىفرمايد: «فأطأ ذكره؛ در گذرگاههاى يادش قدم مىزدم» از سخنانى است كه در نهايت
اختصار و فصاحت، حقيقت مهمّى را بيان كرده است و منظور امام اين است كه اخبار
مربوط به پيامبر از ابتداى حركت تا پايان مسير به من مىرسيد (و پيوسته به ياد او
بودم و در فضاى وجود او سير مىكردم). امام
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 8 صفحه : 560