نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 7 صفحه : 63
حاكميت بىنظير مطرح مىكند كه در لابهلاى سرگذشت او درسهاى بزرگى براى همگان
نهفته است.
قرآن مىگويد: خداوند مواهب عظيمى به او داد؛ مركب بسيار سريعى همچون باد كه
مىتوانست با آن در مدت كوتاهى سراسر كشورش را سير كند، نيروهاى فعال انس و جنّ،
علم و دانش فراوان حتى آشنايى با نطق پرندگان به وى بخشيد، لشكريان و كارگزاران
بسيار در اختيار او قرار داد با اين حال مرگ او بسيار عبرتانگيز بود.
در بعضى از روايات آمده است كه روزى سليمان عليه السّلام به اصحاب و ياران خود
گفت خداوند چنين حكومت عظيمى را در اختيار من قرار داده؛ ولى علىرغم اين همه
امكانات، يك روز را شاد زندگى نكردهام، فردا تصميم دارم به بالاى قصر بروم و تنها
باشم و نگاهى به اطراف بيفكنم و عظمت خويش را بنگرم و لذت ببرم. به هيچكس اجازه
ندهيد بر من وارد شود تا يك روز را تنها و خوشحال باشم. گفتند: بسيار خوب. فرداى
آن روز عصايش را گرفت و به بالاترين نقطه قصر رفت. تكيه بر عصا كرده بود و به
اطراف پايتخت و شكوه و عظمت آن مىنگريست و از اين همه نعمت خداداد شاد و خندان
بود. ناگهان ديد جوان خوش قيافه و خوش لباسى از گوشه قصر به سراغ او آمد. سليمان
گفت: چه كسى به تو اجازه داده وارد قصر شوى؟ من خواستم امروز تنها باشم. جوان گفت:
من به اذن پروردگار اين قصر وارد شدم. سليمان عليه السّلام گفت: او از من سزاوارتر
است بگو ببينم كيستى؟ گفت: من فرشته مرگم. سليمان عليه السّلام پرسيد: براى چه
آمدهاى؟ گفت: آمدهام قبض روح تو كنم، سليمان عليه السّلام گفت: بسم الله مأموريت
خود را انجام بده اين روز شادى من بود گويا خدا نمىخواهد سرور و شادى جز با لقاى
او صورت بگيرد: «أبى اللّه عزّ و جلّ أن يكون لى سرور دون لقائه».
فرشته مرگ روح او را قبض كرد در حالىكه بر عصا تكيه داشت (حتى اجازه نشستن به
او نداد) آرى او از دنيا رفت در حالىكه همچنان به كمك عصا ايستاده بود و مردم به
او نگاه مىكردند و تصوّر مىكردند زنده است. چند روز بر اين حال گذشت. بعضى گفتند
به
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 7 صفحه : 63