نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 6 صفحه : 490
و در خطبه شقشقيّه مىفرمايد: «و إنّه ليعلم أنّ محلّى منها محلّ القطب من
الرّحى؛ او (خليفه اوّل) به خوبى مىدانست كه جايگاه من در خلافت، همچون جايگاه
محور سنگ آسياب است (كه بدون آن هرگز گردش نمىكند).
و در همان خطبه مىفرمايد: «أرى تراثى لهبا؛ با چشم خود مىديدم ميراث من به
غارت مىرود».
و ابن ابى الحديد بعد از ذكر موارد در مقام دفاع از برنامه خلفا مىگويد:
«اصحاب ما تمام آن چه را ذكر شد، چنين توجيه كردهاند كه منظور امام عليه السّلام
اين است كه از آنها برتر و سزاوارتر بود!- و اين يك واقعيت است!- نه اين كه
منظور، آن است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بر طبق نص صريح، مرا به اين مقام
برگزيده؛ چرا كه اين سبب مىشود، بزرگان مهاجران و انصار را تكفير يا تفسيق كنيم.
(آنها را به كفر يا فسق نسبت دهيم).
سپس مىافزايد: «اماميه و زيديّه اين سخنان را بر ظاهرش حمل مىكنند (و خلفا
را غاصب مىشمرند) و راه صعب العبورى راه مىپيمايند!».
بعد از آن مىگويد: «به جانم سوگند! گر چه مفهوم اين عبارات به ظن غالب، همان
چيزى است كه آنها مىگويند؛ ولى با دقت در سخن، اين گمان باطل مىشود و راهى جز
اين نيست كه ما اين سخنان را مانند آيات متشابه قرآن بدانيم كه گاهى مطالبى را
بازگو مىكند كه هرگز آن را درباره خدا نمىپذيريم». [1] شگفتآور است چگونه «ابن ابى الحديد» يا
افرادى مانند او اين سخنان روشن را تفسير و تأويل نادرست مىكنند و از آن بدتر اين
كه آن را با آيات متشابه قرآن قياس مىنمايند! اگر در قرآن مىخوانيم « «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»؛ دست خدا بالاى دست آنهاست». [2] هر انسان هوشمندى مىفهمد، منظور همان قدرت خداوند است و
گر نه خداوند جسم نيست و دستى همانند دست ما ندارد.
[1] شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد،
جلد 9، صفحه 306 و 307.