نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 6 صفحه : 258
گفت: چرا اين پيراهن كهنه را دور نمىافكنى؟ گفتم: از من دور شو. صبحگاهان،
رهروان شب را ستايش مىكنند! (آنها كه بيدار بودند و ره سپردند و به مقصد رسيدند
نه آنها كه در خواب بودند و در بيابان ماندند)» (و اللّه لقد رقّعت [1] مدرعتي [2] هذه حتّى استحييت من راقعها. و لقد قال لي قائل: ألا
تنبذها عنك؟ فقلت: اغرب [3] عنّي، فعند الصّباح يحمد القوم السّرى!).
از اين تعبير به روشنى استفاده مىشود كه گاه، امام عليه السّلام پيراهن خود
را براى وصله زدن به ديگرى مىداد (هر چند گاهى خودش شخصا به اين كار اقدام
مىفرمود) و آن قدر وصله در كنار وصله روى وصله زده شده بود كه امام عليه السّلام
از وصله كننده شرم داشت و با اين حال، حاضر به ترك آن و تهيه لباس جديدى نبود.
چقدر فرق است بين زندگى آن حضرت و كسانى كه براى هر فصل و هر زمان و مكان،
لباس دارند. براى مجلس شادى لباسى و براى مجلس عزا لباسى ديگر؛ براى سفر و براى
حضر و براى خواب و بيدارى هر كدام لباسى تهيه كردهاند و از آن اسف انگيزتر اين كه
بسيارى از لباسهاى خود را به دور مىافكنند؛ تنها به علت اين كه از مد افتاده! بى
آن كه كهنه يا فرسوده يا پاره شده باشد!! جمله «عند الصّباح يحمد القوم السّرى!» ضرب
المثل معروفى است در ميان عرب و مفهوم آن، چنين است: آنها كه به موقع تحمل شدايد و
ناملايمات مىكنند، هنگامى كه به مقصد مىرسند از كار خود خشنودند و حمد خدا را به
جا مىآورند و ديگران هم آنان را مىستايند. [4]
[1] «رقعت» از ماده «ترقيع» به معناى
وصله كردن است و امروز اين واژه در خصوص پيوند اعضا نيز به كار مىرود.
[3] «اغرب» از ماده «غروب» گرفته شده
و در اين جا به معناى دور شدن و پنهان شدن است.
[4] بيشتر شارحان نهج البلاغه «يحمد»
را به صورت فعل معلوم نوشتهاند و طبعا براى «سرى» معناى مصدرى قائلاند (سرى يعنى
ره سپردن شبانه) در اين صورت مفهوم جمله چنين مىشود. صبحگاهان گروهى كه در شب
رهروى كردند و به مقصد رسيدند خدا را سپاس مىگويند يا واماندگان آنها را سپاس
مىگويند. ولى در بعضى از نسخهها «يحمد» به صورت فعل مجهول آمده است و طبعا «سرى»
بايد مصدر به معناى وصف باشد؛ يعنى رهروان شب؛ در اين صورت چنين مىشود: صبحگاهان
گروه رهروان شب، ستايش مىشوند. البتّه نتيجه هر دو نظر يكى است.
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 6 صفحه : 258