زندانى بود، و در كنار مردم دنيا مىزيست، هنگامى كه اين قفس شكسته شد، پر و بال گشود و به هواى كوى دوست پرواز نمود.
خنك آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست
به هواى سر كويش پر و بالى بزنم!