بلافاصله از آن نتيجهگيرى كرده مىافزايد: «از حركت ايستادن من و از كار
افتادن چشمهايم، و بىحركتى اعضاى پيكرم بايد شما را پند و اندرز دهد، چرا كه پند
و اندرز آن براى عبرتگيرندگان، از هر منطق رسا و گفتار شنيدنى، مؤثرتر است». (ليعظكم هدوّي [2]، و خفوت [3] إطراقي [4]، و سكون أطرافي [5]، فإنّه أوعظ للمعتبرين من المنطق البليغ و القول المسموع).
راستى هم، چنين است چرا كه گويندگان هر چند فصيح و بليغ و نكتهسنج باشند، و
شنوندگان هر قدر آماده شنيدن، ولى شنيدن كى بود مانند ديدن، هنگامى كه انسان
مىبيند در يك لحظه مرد شجاع و نيرومندى كه آوازه او همه جا را پر كرده بود، به
جسم بىجانى تبديل مىشود كه حتى پلكهاى چشم او از گردش باز مىايستد، و لبهايش
كمترين حركتى ندارد، بزرگترين درس عبرت را فرا مىگيرد و پايان زندگى و افول قوتها
و قدرتها را با چشم خود مشاهده مىكند، تكان مىخورد و در فكر عميقى فرو مىرود،
كدام واعظ توان يك چنين تأثير گذارى را دارد؟
سرانجام در پايان اين خطبه با مردم وداع مىگويد و خداحافظى مىكند اما وداعى
سوزناك و پر معنا مىفرمايد: «وداع من با شما، وداع كسى است كه آماده ملاقات
(پروردگار) است و فردا ارزش ايّام زندگى با من را خواهيد دانست، و باطن من، براى
شما آشكار خواهد شد. و آن زمان كه جاى خالى مرا