نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 4 صفحه : 300
امام عليه السّلام مىآمدند تحت تأثير جاذبه اخلاقى و سخنان حكمتآميزش قرار
مىگرفتند و باور مىكردند كه بايد آماده پيكار با دشمن شوند؛ امّا هنگامى كه به
جلسات خصوصى و عمومى خود باز مىگشتند، گروهى شيطان صفت، به سم پاشى مىپرداختند،
افكار آنها را مشوّش، اراده آنها را ضعيف و رشته اتّحاد آنها را پاره مىكردند؛
صبح در محضر امام عليه السّلام، دلها را با آب توبه مىشستند و عصر كه به خدمتش باز
مىگشتند، با قلبى سياه و تاريك و افكارى منحرف و كج و معوج مىآمدند و اين نبود
مگر به خاطر فقدان شخصيّت درونى و عدم اراده قوى و رنگ پذيرى از هر كس و هر چيز.
«نافع بن كليب» مىگويد: براى سلام
گفتن به على عليه السّلام وارد كوفه شدم؛ به مسجد آمدم و كنار منبر نشستم. على بر
فراز منبر بود و عمامه سياهى بر سر داشت ... (و مردم را پيوسته نصيحت مىكرد و
اندرز مىداد) هنگامى كه از منبر پايين آمد، ديدم اشك از چشمان مباركش جارى است.
فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ
راجِعُونَ»؛ صبحگاه آنها را صاف و مستقيم مىكنم، ولى وقت
عصر به نزدم مىآيند در حالى كه مثل كمان خم شدهاند؛ تا كى و تا چه زمانى (اين
كار را ادامه مىدهند؟)» [1]
[1] عقد الفريد، جلد 4، صفحه 162.
(مطابق نقل شرح نهج البلاغه تسترى).
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 4 صفحه : 300