نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 3 صفحه : 142
انجام مىدهند، عملى كنم، شمشير در ميان شما بگذارم و هر كس را كه به سوى
ميدان نبرد حركت نمىكند، گردن بزنم.
در حديثى كه در كتاب «الغارات» آمده است، مىخوانيم كه روزى على عليه السّلام
مردم كوفه را مخاطب ساخت و فرمود:
«و اللّه لقد ضربتكم بالدّرة الّتي
أعظ بها السّفهاء فما أراكم تنتهون، و لقد ضربتكم بالسّياط الّتي أقيم بها الحدود
فما أراكم ترعوون، فما بقى إلّا سيفي! و إنّي لأعلم الّذي يقوّمكم بإذن اللّه و
لكنّي لا أحبّ أن آتى تلك منكم
، اى اهل كوفه! به خدا سوگند! من شما را با تازيانه كوچكى كه براى اندرز افراد
نادان آماده كردهام، زدم، ولى تاثير در شما نكرد! سپس با شلاقي كه حدود الهى را
اجرا مىكنم، زدم باز از راه خطا بازنگشتيد! تنها چيزى كه باقى مانده، شمشير من
است و من مىدانم چه چيز كجى شما را راست مىكند، ولى دوست ندارم از اين وسيله
استفاده كنم (و براى اصلاح شما خونهاى گروهى را بريزم) [1]».
نمونه روشن آن همان چيزى است كه در تاريخ زندگى «حجّاج» نوشتهاند.
هنگامى كه سپاه «مهلّب» (يكى از سران خوارج كه بر ضدّ حكومت بنى اميّه شوريده
بود) ضرباتى بر پايه حكومت بنى اميّه وارد كرد، «حجّاج» به مقابله با او برخاست،
منادى، در كوفه ندا داد، هر كس از حضور در ميدان نبرد در برابر لشكر «مهلّب»
خوددارى كند، خونش مباح و از دم شمشير خواهد گذشت، حتّى پيرمردان و بيماران را نيز
معاف نكرد. البتّه قبل از «حجّاج» و بعد از او، حاكمان خودكامه ديگرى، اين روش را
دنبال كردهاند.
امام عليه السّلام مىفرمايد: استفاده از اين روش براى من ممكن است، ولى من
حاضر نيستم، دين خود را براى حفظ مقامم تباه كنم.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه مگر حضور در ميدان جهاد، در مقابل