نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 112
دختران، بلكه پسران را كه سرمايه زندگى آنها محسوب مىشد، از ترس فقر، به زير
خاك مىكردند. در آمد بسيارى از آنها، از طريق غارتگرى و چپاول اموال ديگران و
غافلهها بود. پاهاى برهنه اندام نيمه عريان بسيارى از آنان، از فقر اقتصادى حاكم
بر آنها حكايت مىكرد و اگر يكى از آنها صاحب لباس سادهاى مىشد، افتخار مىكرد
كه لباسى دارد كه هم تابستانه است و هم بهاره و هم زمستانه!
من يك ذابت فهذا بتّى
مقيّظ مصيّف مشتّ!
(ج): در مورد وضع عاطفى آنها همين بس
كه آنها بر هيچ كس و هيچ چيز رحم نمىكردند و به گفته ابن خلدون، به خاطر طبيعت
توّحشىاى كه داشتند، آن چنان تمايل به غارتگرى و فساد داشتند كه هر چيزى را كه به
دستشان مىافتاد، غارت مىكردند و از اين كار خود لذّت مىبردند آنها، رزق خود را
در سايه نيزههايشان مىدانستند و حدّ و مرزى براى غارت اموال قائل نبودند.
نقل مىكنند يكى از آنها از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توصيف
بهشت و نعمتهاى بهشتى را شنيد. پرسيد آيا در آنجا جنگ و خونريزى وجود دارد و
هنگامى كه جواب منفى شنيد، گفت: «اذن لا خير فيها، بنا بر اين فايدهاى ندارد».
در بعضى از تواريخ آمده است كه در ميان اعراب جاهلى، يك هزار و هفتصد جنگ رخ
داد كه بعضى از آنها يك صد سال يا بيشتر ادامه داشت و نسلهاى متعددى آمدند و
رفتند و آتش جنگ همچنان زبانه مىكشيد. و چه بسا اين جنگهاى طولانى، به بهانههاى
واهى و بىارزش رخ مىداد.
عرب جاهلى، معتقد بود كه خون را جز خون نمىشويد، بلكه گاهى بابت يك موضوع
كوچكى چندين برابر انتقام مىگرفتند.
در بعضى از تواريخ آمده است كه مردى به نام شنفرى به خاطر اهانتى كه از طرف
فردى كه از قبيله موسوم به «سلامان»، به او شد، با خود عهد كرد كه يك صد نفر را از
آنان به قتل برساند. نود و نه نفر را كشت و فرار كرد و همچنان در فكر نفر صدم بود
كه از دنيا رفت. تصادفا، جمجمه او به فردى از همان قبيله اصابت كرد و او را از پاى
در آورد. اهل قبيله او گفتند: «او، به عهدش وفا كرد و انتقام خود را
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 112