نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 13 صفحه : 595
مىكرد. اين كار سبب خوشحالى خانواده كودك مىشد و احساس مىكردند پيامبر صلى
الله عليه و آله به هيچ وجه از ماجراى كودكشان ناراحت نشده است. هنگامى كه باز
مىگشتند پيامبر صلى الله عليه و آله لباس و بدن خود را مىشست. [1]
از جمله در حديثى كه مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى آورده است ذيل بابى كه به عنوان «الحلم» عنوان
كرده است مىخوانيم: امام صادق عليه السلام خدمتكارى داشت كه او را به دنبال كارى
فرستاد ولى مدتى گذشت و نيامد. امام عليه السلام در جستجوى وى برآمد ديد در
گوشهاى خوابيده است. امام عليه السلام بالاى سرش نشست و او را باد مىزد تا زمانى
كه بيدار شد. در آن هنگام امام عليه السلام به او فرمود:
؛ اى غلام! به خدا سوگند اين سزاوار تو نيست. هم شب را مىخوابى هم روز را. شب
براى تو باشد و روز براى ما». [2]
مرحوم مفيد در كتاب مجالس خود از جابر نقل مىكند كه اميرمؤمنان عليه السلام شنيد
مردى «قنبر» را دشنام مىدهد و «قنبر» مىخواهد به او پاسخ دهد. امام عليه السلام
او را صدا زد فرمود:
؛ به خدايى كه دانه را در زمين مىشكافد و انسان را مىآفريند سوگند هرگز
انسان با ايمانى پروردگارش را به چيزى مانند حلم و بردبارى خشنود نكرده است و
شيطان را به مانند سكوت (در اينگونه موارد) خشمگين نساخته و احمق را همانند خاموشى