. منظور از
امير شدن زبان آن است كه از تحت كنترل عقل و فكر خارج شود و هرچه بر زبانش آمد
بگويد. بديهى است سخنانى كه از فكر و عقل و تقوا سرچشمه نمىگيرد در بسيارى از
موارد خطرهايى ايجاد مىكند كه انسان قادر بر جبران آن نيست و گاه اسباب رنجش
افراد آبرومند و سبب ايجاد اختلاف در ميان مردم و كينه و دشمنى نسبت به گوينده و
ديگران مىشود و چه زيبا مىگويد شاعر عرب:
احْفَظْ
لِسانَكَ ايُّهَا الْإنْسانُ
لا يَلْدَغَنَّكَ إنَّهُ ثُعْبانٌ
كَمْ فِى الْمَقابِرِ
مِنْ قَتيلِ لِسانِهِ
كانَتْ تُهابُ لِقاءُهُ الْاقْرانُ
اى انسان
زبان خود را حفظ كن- مراقب باش تو را نگزد كه اژدهايى است.
چه بسيارند
كسانى كه در گورستانها خفتهاند و كشته زبان خويشند- همان كسانى كه همطرازان آنها
از ملاقات با آنها وحشت داشتند.
در حديث
ديگرى در سلسله همين كلمات قصار مىخوانيم:
«مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ؛
كسى كه زياد
سخن گويد اشتباهات زيادى خواهد كرد». [1]
و اين خطاى بسيار باعت تحقير و بىارزش شدن او در نظرها مىشود.
كوتاه سخن
اينكه انسان عاقل بايد زبانش را در اختيار عقلش قرار دهد نه اينكه عقلش را در
اختيار زبان كه اولى مايه سعادت است و دومى اسباب حقارت.
شايان توجه
است صفات سهگانه نكوهيدهاى را كه امام در اين بيان كوتاه ذكر كرده (طمع، فاش
كردن ناراحتىها نزد هركس و امير ساختن زبان بر خود) هرسه در اين جهت مشتركند كه سبب
ذلت و خوارى مىشوند و اين هماهنگى در اثر سبب شده است كه امام عليه السلام هر سه
را كنار هم قرار دهد.