. هنگامى كه واژه معاد گفته مىشود دنيايى در برابر انسان مجسم مىگردد كه در
آن موازين سنجش اعمال برپاست و نامههاى اعمال به دست افراد است؛ گروهى
(نيكوكاران) به دست راست و گروهى (بدكاران) به دست چپ؛ همان نامه عملى كه « «لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلّا
أَحْصَاهَا»؛ هيچ عمل كوچك و بزرگى از صاحب آن سر نزده مگر
اينكه در آن احصا شده است» [1] همه از سرنوشت خود نگرانند و اضطراب بر همه حاكم است. تمام
اعضاى بدن انسان در آن دادگاه بزرگ گواه بر اعمال او هستند و نيازى به گواهى
فرشتگان ثبت اعمال نيست، هرچند آنها نيز گواهى مىدهند.
آنكس كه چنين دادگاهى را باور داشته باشد و به ياد آن بيفتد به يقين به سراغ
گناه و ظلم و فساد نمىرود، زيرا چنين ايمانى انگيزه عمل است؛ عملى پاك و خالى از
هرگونه آلودگى و اگر لغزشى از او سر زند به زودى توبه مىكند و به