. مىدانيم مطابق آنچه فقها از آيات قرآن و روايات اسلامى استفاده كردهاند،
قتل بر سه نوع است:
يكم: قتل عمد و آن در جايى است كه قصدِ جانى، كشتن طرف مقابل باشد و يا اينكه
به سراغ كارى برود كه غالباً منجر به قتل مىشود، هرچند قصد او قتل نباشد مانند
ضربه سنگينى بر مغز وارد كردن كه غالباً سبب قتل مىشود و اگر جانى قصد قتل هم
نداشته باشد محكوم به قصاص است. مگر اينكه صاحبان خون و جانى بر ديه توافق كنند.
دوم: قتل شبه عمد است و آن در جايى است كه انسان كارى انجام مىدهد كه غالباً
سبب قتل نيست و قصد او هم قتل نيست؛ ولى اتفاقاً منجر به مرگ مىشود؛ مانند اينكه
كسى سوزنى به بدن ديگرى وارد مىكند و بر اثر آن، به طرف شوك وارد مىشود و مىميرد
اين را شبه عمد مىگويند. بسيارى از تصادفهاى وسايل نقليه در جادهها از همين
قبيل است و حكم آن تعلق ديه در مال جانى است.
سوم: قتل خطاى محض است و آن اينكه انسان، دست به كارى مىزند كه هيچ ارتباطى
به شخص مقتول نداشته؛ اما بر اثر عواملى، شخص مقتول هدف واقع مىشود و از بين
مىرود. مثل اينكه شخصى براى شكار كردن تيرى به سمت راست رها مىكند اما اين تير
به سنگيى خورده كمانه مىكند و به فردى خورده او را مىكشد اين را خطاى محض
مىگويند و حكم آن تعلق ديه به عاقله است.
[1]. «وَكْزَة» به معناى مشت زدن از
ريشه «وَكْز» بر وزن «مغز» به معناى زدن و عقب راندن گرفته شده است
[2]. «لا تَطْمَحَنَّ» از ريشه
«طُموح» و «طمْح» بر وزن «سهم» بهمعناى بالا بردن و تكبر كردن گرفته شده و در
عبارت بالا به معناى كبر و غرور است